تبلیغات :
خرید لپ تاپ استوک
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 89 از 138 اولاول ... 397985868788899091929399 ... آخرآخر
نمايش نتايج 881 به 890 از 1371

نام تاپيک: یاد ایام بخیر : كارتون‌های دوران كودكی ( پروفسور بالتازار و... )

  1. #881
    آخر فروم باز pedram_ashena's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2006
    محل سكونت
    من هم همانجام ;)
    پست ها
    3,303

    پيش فرض

    چه اسماي اجق و وجقي يادم نيامد

  2. #882
    اگه نباشه جاش خالی می مونه hesamjm's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2008
    محل سكونت
    مشهد
    پست ها
    452

    پيش فرض



    آهنگ این کارتون رو گیر آوردم:
    کد:
    برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید

  3. 2 کاربر از hesamjm بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  4. #883
    l i T e R a t U r E Ahmad's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2005
    محل سكونت
    The Green Mile
    پست ها
    5,126

    پيش فرض

    مرسي حسام

    خودشه

    و متاسفانه اين هم مثل خيلي از آهنگهاي كارتون ديگه كيفيتش پايينه

    ولي ممنون بخاطر گذاشتنش

  5. #884
    اگه نباشه جاش خالی می مونه
    تاريخ عضويت
    May 2008
    پست ها
    304

    پيش فرض



    آهنگ این کارتون رو گیر آوردم:
    کد:
    برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید

    این کارتون یکی از مسائل حل نشده دوران کودکی منه
    آقا دمت گرم بابت آهنگش......اصلا فکرشم نمی کردم دوباره بشنومش یا اینکه کسی پیدا بشه از این کارتون صحبت کنه

  6. #885
    اگه نباشه جاش خالی می مونه hesamjm's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2008
    محل سكونت
    مشهد
    پست ها
    452

    پيش فرض

    شما بچه که بودبد رادیو گوش میکردید؟؟منظورم برنامه مخصوص کودکه
    پدرم اون موقع همش رادیو گوش میکرد یه آهنگی بود که شبها پخش میشد با نام (شب بخیر کوچولو یا همون لالایی)من خیلی دوستش داشتم و با این آهنگ میخوابیدم البته گاهی هم پدرم قصه میگفت برام که وقتی بعد از مدتها این آهنگ رو شنیدم اشک گوشه چشمام حلقه زد:

    کد:
    برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید

  7. این کاربر از hesamjm بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  8. #886
    حـــــرفـه ای Ar@m's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2006
    پست ها
    3,300

    پيش فرض

    بايد بگم كه هنوزم اين شب به خير كوچولو پخش مي شه همون ساعت 9 شب!

  9. #887
    Animation Deliberation Morteza4SN's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2005
    محل سكونت
    Violet Orient
    پست ها
    2,689

    12

    سلام !

    ...

    " ابرقدقد اومد ... ابرقدقد اومد ... "

    اين رو يك اسب آبي ميگفت

    " آب بركه داره پايين ميره و همتون به زودي ميميريد ... "

    اين رو ابرقدقد به ماهي ها ميگفت

    " دوستان ، گول ابرقدقد رو نخوريد ... "

    اين رو خرچنگ كه دوست ماهي ها بود ميگفت

    ...

    حتما متوجه شديد كه كدوم كارتون و كدوم خاطره منظورم هست ؛


    بركه اي كه محل زندگي تعدادي ماهي ، يك اسب آبي ، يك خرچنگ و البته يك مرغ ماهيخوار بود ...

    هر وقت سر و كله مرغ ماهيخوار پيدا ميشد ، اسب آبي با فريادهاي « ابرقدقد اومد ... ابرقدقد اومد ...» همه رو باخبر ميكرد !

    كم كم ابرقدقد پير شد و ديگه چشماش سويي براي شكار ماهي نداشت ،
    نقشه اي كشيد ؛
    روزي رو به ماهي ها گفت : « دوستان من آب بركه در حال پايين رفتنه و بزودي همگي خواهيد مرد ، من در آن سوي كوه درياچه زيبايي مي شناسم كه اگر بخواهيد شما را به آنجا مي برم ...»

    ماهي ها هم گول حرفاي ابرقدقد رو خوردند
    گروه گروه داخل منقار ابرقدقد از بركه مي رفتند ...

    ابرقدقد هم ماهيها رو به پشت كوه مي برد و سر حوصله كوفت ميكردشون !!
    بعد هم كه برميگشت براي بقيه ماهيها از آسايش و خوبي هاي درياچه تعريف ميكرد ...

    در اين بين خرچنگ قرمز رنگ (خدايي با تلويزيون سياه و سفيد چطور متوجه اين شدم ؟) خيلي سعي كرد تا دوستانش رو از اين كار منصرف كنه ،
    ولي ماهيها توجهي نمي كردند و ...

    گذشت و خرچنگ كه داخل بركه تنها شده بود به ابرقدقد گفت من رو هم به درياچه و پيش دوستانم ببر .

    بعد سوار پشت ابرقدقد شد ...
    در حين پرواز و پشت كوه وقتي چشمش به اسكلت دوستانش در بيابان افتاد ، اشك در چشماش حلقه زد ...
    با چنگالهاش گردن ابرقدقد رو گرفت و اونقدر فشارش داد تا اون نامرد خفه شد و افتاد ...
    بعد با چشمان پر از اشك از كنار اسكلت ماهيها دور شد و

    پــايــان .


    خداييش اشك خود آدم رو هم اين در مياره .
    فقط به داستاني كه براي اين كارتون ساده انتخاب شده نگاه كنيد تا بيشتر حسرت بخوريد .
    اين داستان رو براي بچه هاتون هم مي تونيد تعريف كنيد .
    همينطور كه من الان براتون تعريف كردم ...

    خيلي دنبال عكس اين كارتون گشتم و تنها عكسي كه پيدا كردم اين بود :



    نمي دونم دقيقا اين بود يا نه ،‌ در اين صورت كار خود ايراني ها بوده و اين لذت بخشتره !

  10. 6 کاربر از Morteza4SN بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  11. #888
    داره خودمونی میشه dislocation's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2007
    پست ها
    67

    پيش فرض

    هیچ کسی تیتراژ برنامه کودک قدیم رو بصورت تصویری سراغ داره؟ منظورم برنامه کودک دهه 60 است

  12. #889
    آخر فروم باز SajjadKAZ2003's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2005
    محل سكونت
    ایران-اهواز
    پست ها
    1,035

    پيش فرض

    سلام !

    ...

    " ابرقدقد اومد ... ابرقدقد اومد ... "

    اين رو يك اسب آبي ميگفت

    " آب بركه داره پايين ميره و همتون به زودي ميميريد ... "

    اين رو ابرقدقد به ماهي ها ميگفت

    " دوستان ، گول ابرقدقد رو نخوريد ... "

    اين رو خرچنگ كه دوست ماهي ها بود ميگفت

    ...

    حتما متوجه شديد كه كدوم كارتون و كدوم خاطره منظورم هست ؛


    بركه اي كه محل زندگي تعدادي ماهي ، يك اسب آبي ، يك خرچنگ و البته يك مرغ ماهيخوار بود ...

    هر وقت سر و كله مرغ ماهيخوار پيدا ميشد ، اسب آبي با فريادهاي « ابرقدقد اومد ... ابرقدقد اومد ...» همه رو باخبر ميكرد !

    كم كم ابرقدقد پير شد و ديگه چشماش سويي براي شكار ماهي نداشت ،
    نقشه اي كشيد ؛
    روزي رو به ماهي ها گفت : « دوستان من آب بركه در حال پايين رفتنه و بزودي همگي خواهيد مرد ، من در آن سوي كوه درياچه زيبايي مي شناسم كه اگر بخواهيد شما را به آنجا مي برم ...»

    ماهي ها هم گول حرفاي ابرقدقد رو خوردند
    گروه گروه داخل منقار ابرقدقد از بركه مي رفتند ...

    ابرقدقد هم ماهيها رو به پشت كوه مي برد و سر حوصله كوفت ميكردشون !!
    بعد هم كه برميگشت براي بقيه ماهيها از آسايش و خوبي هاي درياچه تعريف ميكرد ...

    در اين بين خرچنگ قرمز رنگ (خدايي با تلويزيون سياه و سفيد چطور متوجه اين شدم ؟) خيلي سعي كرد تا دوستانش رو از اين كار منصرف كنه ،
    ولي ماهيها توجهي نمي كردند و ...

    گذشت و خرچنگ كه داخل بركه تنها شده بود به ابرقدقد گفت من رو هم به درياچه و پيش دوستانم ببر .

    بعد سوار پشت ابرقدقد شد ...
    در حين پرواز و پشت كوه وقتي چشمش به اسكلت دوستانش در بيابان افتاد ، اشك در چشماش حلقه زد ...
    با چنگالهاش گردن ابرقدقد رو گرفت و اونقدر فشارش داد تا اون نامرد خفه شد و افتاد ...
    بعد با چشمان پر از اشك از كنار اسكلت ماهيها دور شد و

    پــايــان .


    خداييش اشك خود آدم رو هم اين در مياره .
    فقط به داستاني كه براي اين كارتون ساده انتخاب شده نگاه كنيد تا بيشتر حسرت بخوريد .
    اين داستان رو براي بچه هاتون هم مي تونيد تعريف كنيد .
    همينطور كه من الان براتون تعريف كردم ...

    خيلي دنبال عكس اين كارتون گشتم و تنها عكسي كه پيدا كردم اين بود :



    نمي دونم دقيقا اين بود يا نه ،‌ در اين صورت كار خود ايراني ها بوده و اين لذت بخشتره !
    اوهوم
    یادم اومد
    ولی لینک عکسی که گذاشتی خرابه !

  13. #890
    اگه نباشه جاش خالی می مونه
    تاريخ عضويت
    May 2008
    پست ها
    304

    پيش فرض

    دمتون گرم بابا با چه چیزایی خاطره دارین

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •