تو خورشیدی و یا زهره و یا ماهی نمی دانم
وزین سر گشته مجنون چه می خواهی نمی دانم
در این درگاه بیچونی همه لطف است و موزونی
چه صحرایی, چه خضرایی, چه در گاهی نمی دانم
تو خورشیدی و یا زهره و یا ماهی نمی دانم
وزین سر گشته مجنون چه می خواهی نمی دانم
در این درگاه بیچونی همه لطف است و موزونی
چه صحرایی, چه خضرایی, چه در گاهی نمی دانم
من از پشت شب های بی خاطره
من از پشت زندان غم آمدم
من از آرزوهای دور و دراز
من از خواب چشمان غم آمدم
تو تعبیر رویای نادیده ای
تو نوری که بر سایه تابیده ای
تو یک آسمان بخشش بی طلب
تو بر خاک تردید باریده ای
تو یک خاک در کوچه ی زندگی
تو یک کوچه در شهر آزادگی
تو یک شهر در سرزمین حضور
تویی راز بودن به این سادگی
مرا با نگاهت به رویا ببر
مرا تا تماشای دریا ببر
دلم قطره ای بی تپش در سراب
مرا تا تماشای دریا ببر.
-------------------------------------
امیدوارم تکراری نباشه!!!!
رونق ساز و سر آواز و سرودی دگری
آفرین بر تو که مجموعه چندیدن هنری
یک رنگی و بوی تازه از عشق بگیر
پر سوز ترین گدازه از عشق بگیر
در هر نفسی که می تپی ای دل من
یادت نرود اجازه از عشق بگیر.
سلام
.....
روزی خواهد آمد
روزی که کاج جای خالی نگاه مرا حس کند
روزی که قدم های کشدار یک بیهوده را پله های قدیمی حیاط دیگر حس نکند
روزی خواهد آمد
روزی که هیچ کس از غم من گلایه نخواهد کرد
روزی که هیچ دستی دست های استخوانی مرا گرم نخواهد کرد
روزی که سایه ای در امتداد یک کوچه خواهد افتاد
و سایه ای دیگر خم خواهد شد و خواهد گریست
روزی که صدای خنده های پریشان مرا هیچ کس نخواهد شنید
روزی شادمانه
روزی غمناک
روزی سرد،گرم،مه آلود
روزی که دیگر ............................................
ومن در انتظار آن روزم
--------------------
من نیز چو خورشید دلم زنده به عشق است
راه دل خود را نتوانم که نپویم
هر صبح در آیینه جادویی خورشید
چون می نگرم, او همه من من همه اویم
من دو مارِ بزرگ را رويِ شانه هايم كشته ام ،
كه خونِ مرا مي خورد و در من بزرگ مي شد .
من همه چيزِ خودم را كشته ام ،
در من چيزي پيدا نمي شود .
در دل من چیزی است مثل یک
بیشه ی نور
مثل خواب دم صبح
و چنان بی تابم
که دلم می خواهد بروم تا ته دشت
بروم تا سر کوه
دور ها آوایی است
که مرا می خواند....
دل ميسوزه
ازم نخواه بيشتر از اين اسير اين قفس باشم
هيچي نمونده از دلم خاكستر تو هم ميشم
ريزه ريزه ... دل ميسوزه
خسته شدم
دلم گرفته اين روزا غم خونه كرده تو صدام
بارون غصه انگاري ميباره تو ترانه هام
...
مرز در عقل و جنون باریک است
کفر و ایمان چه به هم نزدیک است
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)