نیامدی و دگر نخواهم خواست آمدنت را...
چشمانم را براه خویش...
درمانده با بغضی سنگین برجای گذاشتی...
دستان ملتهب از عشقم را ندیدی...
و چه ساده گذشتی از عهد و پیمانت...
ای کاش بودی...!!!
آن لحظه ای که پر شدم از نبودنت...
مست از رویای بودنت...
ای کاش آنجا بودی هنگامی که دستانم لرزید...
از بیم تنهایی...
از دلهره های گاه به گاه...
قلبم می لرزید...
و تو نبودی...