تا با غم عشق تو مرا کار افتاد...............بیچاره دلم در غم بسیار افتاد
بسیار فتاده بود اندر غم عشق..............اما نه چنین زار که این بار افتاد
تا با غم عشق تو مرا کار افتاد...............بیچاره دلم در غم بسیار افتاد
بسیار فتاده بود اندر غم عشق..............اما نه چنین زار که این بار افتاد
دریغ آن گرانمایه سرو جوان******** گه ناگاه فرو ریخت چون ارغوان
شبتون خوش
نکو سیرتی بی تکلف برون.............به از نیکنامی خراب اندرون
بنزدیک من شبرو راهزن.............به از فاسق پارسا پیرهن
___________________________
شب شما هم خوش.
نیمه شب از خوابم پا می شم
نیستی پیشم.. باز دویوونه می شم
دوری تو.. تیشه زد به ریشه ام
نیستی پیشم....
مکن خواجه بر خویشتن کار سخت............که بدخوی باشد نگونسار بخت
گرفتم که سیم و زرت چیز نیست............چو سعدی زبان خوشت نیز نیست؟
تا اذانی دیگر
باید از این همه سبز
باید از این همه نور
یاد گاری ببرم
باغ پیوسته مرا می خواند
من به آرامش این باغ بزرگ
خاطراتی روشن
به تو و دست تو می آویزم
و خداحافظی گرم مرا
باد تا باغ بزرگ
می برد
خواهد برد
دل افسرده من
پشت پا خورده من
شب بي مهتابم
روز بي آفتابم
اي در بسته شده
از همه خسته شده...
همچو خامشان بسته ام زبان
حرف من بخوان از اشاره ها
شب که می رسد از کناره ها
گریه می کنم با ستاره ها
وای اگر شبی ز آستین جان
بر نیاورم دست چاره ها
اگه یک شبه دیگه زیر بارونا قدم زدی
بدون که تموم فکر من پیش تو بود
مثل تو تو زندگیم هیشکی نبود...
در حسرت ِ زلالی ِ بارانم
این قطره های تیره و سنگین
تنها
گرد و غبار را
از آسمان ، می بارند
آری ، مجال ِ سرودن نیست
اینک ، دوات ِ حوصله خالی ست .
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)