در مرده گان خويش
نظر می بنديم
با طرح خنده ای ،
ونوبت خود را انتظار می کشيم
بی هيچ
خنده ای !!!!
لطف دارین شما بسیار زیاد
در مرده گان خويش
نظر می بنديم
با طرح خنده ای ،
ونوبت خود را انتظار می کشيم
بی هيچ
خنده ای !!!!
لطف دارین شما بسیار زیاد
يا ز ره بي وفا بيا ، يا ز دل رهي برو
سوخت در انتظار تو جان به لب رسيده ام
تا تو مراد من رهي كشته مرا فراق تو
تا تو به داد من رسي من به خدا رسيده ام
Last edited by sise; 31-05-2007 at 00:35.
من همیشه تو رؤیاهام سوالی از شما دارم
چرا می خواین دسای من از دساتون جدا باشه ؟
راستش می ترسم ولیکن ، شما کسی رو دوس دارین ؟
الهی که تصورم واسه آره ، خطا باشه
الهی که یه روز بگید دوسم دارید حتی یه کم
تنها تقاضام از خدا ،شاید همین دعا باشه
Last edited by magmagf; 31-05-2007 at 00:40.
هرگز اندر همه عالم نشناسم غم و شادی
مگر آن وقت که شادی خور و غمخوار تو باشم
گذر از دست رقیبان نتوان کرد به کویت
مگر آن وقت که در سایه زنهار تو باشم
گر خداوند تعالی به گناهیت بگیرد
گو بیامرز که من حامل اوزار تو باشم
الهی آمین!
من می نویسم
قلمم از تعلق آزاد است
و دلم مانند پرستویی مهاجر است
اگر همه بامن بیگانه باشند
من با دلم آشنایم
و با قلم و شعر هایم هم پیمان
فعلا شب به خیر
اما شاید باز برگشتم
نتوان وصف تو گفتن كه تو در فهم نگنجي
نتوان شبه تو جستن كه تو در وهم نيائي
همه عزّي و جلاللي همه علمي و يقيني
همه نوري و سروري همه جودي و سخائي
لب و دندان سنائي همه توحيد تو گويد
مگر از آتش دوزخ بودش روي رهايي
بدرود
يک نفر در دل شب ،
يک نفر در دل خاک
يک نفر همدم خوشبختي هاست ،
يک نفر همسفر سختي هاست ،
چشم تا باز کنيم عمرمان مي گذرد...
ما همه همسفريم...
مردی با گردش آب
مردی مختصر
که خلاصه خود بود
خرخاکی ها در جنازه ات به سوء ظن می نگرند
دارم ز جان ای مهلقا مهر تو پنهان در بغل
دارم ز جان ای مهلقا مهر تو پنهان در بغل
باشد مرا از فرغتت داغ فراوان در بغل
باشد مرا از فرغتت داغ فراوان در بغل
در كنج عزلت سربرم دور از رقيبان دغل
دور از رقيبان دغل
در كنج عزلت سربرم دور از رقيبان دغل
دور از رقيبان دغل
هر شب خيالت را كِشم ای ماه تابان در بغل
هر شب خيالت را كِشم ای ماه تابان در بغل
دارم ز جان ای مهلقا مهر تو پنهان در بغل
جانا ز دست عشق تو يك دم نباشد راحتم
يك دم نباشد راحتم
جانا ز دست عشق تو يك دم نباشد راحتم
يك دم نباشد راحتم
بی تو به دنيا سرورم با آه و افغان در بغل
بی تو به دنيا سرورم با آه و افغان در بغل
دارم ز جان اي مهلقا مهر تو پنهان در بغل
لنگ لنگان قدمي بر مي داشت ****هر قدم دانه شکري مي کاشت
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)