مي گذرد بر تن ديوار ، بي شتاب
در خط زنجير ، يكي كاروان مور
نامتوجه به بسي يادگارها
مي شود آهسته ز مد نظاره دور
گويي بر پيرهن مورثي به عمد
دوخته كس حاشيه واري نخش سياه
يا وسط صفحه اي از كاغذ سپيد
با خط مشكين قلمي رفته است راه
مي گذرد بر تن ديوار ، بي شتاب
در خط زنجير ، يكي كاروان مور
نامتوجه به بسي يادگارها
مي شود آهسته ز مد نظاره دور
گويي بر پيرهن مورثي به عمد
دوخته كس حاشيه واري نخش سياه
يا وسط صفحه اي از كاغذ سپيد
با خط مشكين قلمي رفته است راه
هر بار گفته ام که : تو را دوست دارمت
پـُر می شود از آتش ِعشقت دهان من
این جمله که برای بیانش به چشم تو
افتـاده است باز به لکنـت ، زبان من
ناشتا افروخته سیگار,
غرق در شیرین ترین لذات از دیدار این پرواز
زندگی جذبهی دستی است که می چیند
زندگی نوبر انجیر در دهان گس تابستان است
زدگیحس غریبی است که یک مرغ مهاجر دارد
دوش رفتم به در میکده خواب آلوده
خرقه تر دامن سجاده شراب آلوده
آشنایان ره عشق در این بهر عمیق
غرقه گشتند ونگشتند به آب آلوده
دوش می آمدورخساره برافروخته بود
تاکجا باز دل غمزده ای سوخته بود
درنيست ........
راه نيست ...........
شب نيست..............
ماه نيست ............
نه روز و نه آفتاب ،
ما بيرون زمان
ايستاده ايم
با دشنه ی تلخی
در گرده هامان .
نقض قانون آدمبزرگا جـرمه ، عزيزم
چشاتو وا نکن ، اينجا هيچ چي ديدن نداره
همیشه برد خواه تو، همیشه مات خواه من
بچین ، دوباره می زنیم سفید تو سیاه من
پیاده را دو خانه تو ، وَ من یکی نه بیشتر
همیشه کل راه تو ، همیشه نصف راه من
دوباره شاد لذت نبرد تن به تن تو و
دوباره شرمسار ارتکاب این گناه من
نقض قانون آدمبزرگا جـرمه ، عزيزم
چشاتو وا نکن ، اينجا هيچ چي ديدن نداره
هر کاو از در درآمد حرفی بگفت **** عاقبت ما همه به او خندیدم
نیست رنگی که بگوید با من ****اندکی صبر سحر نزدیک استهمیشه برد خواه تو، همیشه مات خواه من
بچین ، دوباره می زنیم سفید تو سیاه من
پیاده را دو خانه تو ، وَ من یکی نه بیشتر
همیشه کل راه تو ، همیشه نصف راه من
دوباره شاد لذت نبرد تن به تن تو و
دوباره شرمسار ارتکاب این گناه من
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)