می بویم گیسوانت را
تا فرشته ها حسودی کنند به عطر تو.
شانه می زنم موهایت را
تا حوری ها سرک بکشند از بهشت برای تماشا.
شعر می گویم برای تو
تا کلمات کیف کنند
مست شوند
بمیرند ...
می بویم گیسوانت را
تا فرشته ها حسودی کنند به عطر تو.
شانه می زنم موهایت را
تا حوری ها سرک بکشند از بهشت برای تماشا.
شعر می گویم برای تو
تا کلمات کیف کنند
مست شوند
بمیرند ...
ديدن صورت ماهت....... ...يه خيال عاشقانه اس
بي تو من هيچي ندارم.. پيش چشمات کم مي يارم
اگه تو بخواي مي ميرم جون به دستات مي سپارم
مي رسد تا كه پس از اين همه دلتنگي ها
گره ازبغض غزل هاي ترم بگشايد
اين همه شور كه در ذهن غزل هاي من است
بوي ياسي ست كه از هرم تنش مي آيد
دوست داشتم زير بارون قدم بزنم تا بوي خدا رو حس کنم
اشک خدا را تو يه کاسه جمع کنم تا هر وقت دلم گرفت
کمي بنوشم تا پاک و آسماني شوم!
مي شناسمت
چشمهاي تو
ميزبان آفتاب صبح سبز باغهاست
مي شناسمت
واژه هاي تو
كليد قفل هاي ماست
مي شناسمت
آفريدگار و يار روشني
دستهاي تو
پلي به رويت خداست ...
اين را نوشتم يادگاري تا بماند روزگاري
من نمانم روزگاري اين بماند يادگاري
تقديم به اميد رضائي
دوست عزیز عضویتتان را تبریک میگم.
شما باید شعرتان را با آخرین حرف شعر قبلی اغاز کنید.
تشکر
دوسی عزیز عضویتتونو تبریک می گم ولی کاش با ت شروع می کردی(آخه نا سلامتی مشاعرست)
sise جان باز هم پستمون هم زمان شد
تا تو مراد من رهي كشته مرا فراق تو
تا تو به داد من رسي من به خدا رسيده ام
چون به بهار سر كند لاله ز خاك من برون
اي گل تازه ياد كن از دل داغ ديده ام
شب بخیر. من رفتم![]()
Last edited by sise; 30-05-2007 at 01:07.
مي نويسم روي عکست مي ذارم تو قــاب لحظه
چشمـــاي تــو دستاي تو به يه دنيايــي مي ارزه
تو که نيستي کم مي يارم با تو مـن گــل بهــارم
شب بخیر.
هم اکنون 2 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 2 مهمان)