تبلیغات :
خرید لپ تاپ استوک
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 88 از 640 اولاول ... 387884858687888990919298138188588 ... آخرآخر
نمايش نتايج 871 به 880 از 6393

نام تاپيک: اشعار سکوت، تنهایی و مرگ

  1. #871
    پروفشنال god_girl's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2008
    پست ها
    548

    پيش فرض

    دلی دارم پر از درد و پر از غم
    نمی دانم غم دل کی شود کم
    شکایت می کنم ازغم چو مجنون
    دلی دارم پر از درد و پر از خون
    غم عشقی که بیچاره کند دل
    دل ما همچوکشتی مانده در گل
    بهاری بودم و خوشحال و خندان
    ولی افسوس غم افتاد بر جان
    شب و روزم گذشته از حکایت
    دگر چیزی نمانده جز شکایت
    همه از درد و غم نالان و بی هوش
    وجود من ز غم گشته فراموش
    کلام آخرم ای دوست این است
    که تا غم هست دنیایم چنین است

  2. #872
    پروفشنال god_girl's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2008
    پست ها
    548

    پيش فرض

    خون شد دلم از ناله شبها و سحرگاه
    کشتی تو مرا لیک نه‌ای از دلم آگاه

    بسیار بکوشیدم از آن رو که به آخر
    گیرم سر زلفین سیاهت گه و بیگاه

    چون توسن چشمم به جمال تو دوان است
    کردم طلب فضل و هنر توشه این راه

    گفتم که مکن فاش تو اسرار مرا لیک
    خال سینه ات کرد چنین زان بکشم آه

    با این تن مجروح و دل خسته و بیمار
    آیم سر کویت که سرآید غم جانکاه

    قدری به من خسته از آن ساغر می ده
    تا خوش ببرد عقل من از سر همه ناگاه

    ما همچو نهالیم و بسی تشنة‌ آبیم
    خضرا بدرآ ، ‌کن تو نظر بنده درگاه

    بویی به مشامم چو رسد از گل رویت
    جان را بنهم در ره وصلت به گذرگاه

    شمشیر به زیر گل صد برگ نهادی
    ای وای از این غمزه خون ریز و شرر خواه

    پیرم چو بفرمود که دنیا همه هیچ است
    مهرت ز سرم برد همه درس شبانگاه

    خواهی که تو گیری به دگر باره غلامی
    جلوه بود آن بنده، تو خورشیدی و او ماه

  3. #873
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    در کوچه راه تنهایی به دنبال تو میگردم

    شاید در این راه تورا دیدم شاید...

  4. #874
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    کوله بارسفرت رفت و نگاهم را برد
    نه تو ديگر هستی نه نگاهی که در آن دلخوشی ام سبز شود
    سايه می داند که به دنبال نگاهت همچون ابر سر گردانم
    هيچ کس گمشده ام را نشناخت
    تابش رايحه ای بی خبر آورد کسی در راه است
    چشمی از درد دلم آگاه است
    کاش هيچوقت عشقی متولد نمی شد
    که روزی احساسی بميرد

  5. #875
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    دستانت رابسویم آوردی
    برق همیشگی درچشمانت بود
    به راست وچپ می غلتید
    رقص برگهای پاییزراتداعی می کرد
    وآغوش زمین همواره گرم است
    چه بگویم
    آخراین دستانم نبودکه بی تاب شده بود
    لبانم دلتنگی می کرد
    دلواپس بود
    وسایبان چشمانت راطلب می کرد
    وتوتنها به دستانم امیدواربودی
    دستانم خشکیده بود
    چندگام مانده بود
    وحال یک گام
    گفتی
    هیچگاه دستانم را برایت مهیانخواهم کرد
    وبی هیچ درنگی رفتی
    لبهایم خشکید

  6. #876
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    همه هستي من آيه تاريكيست كه ترا در خود تكرار كنان
    به سحرگاه شكفتن ها و رستن هاي ابدي خواهد برد
    من در اين آيه ترا آه كشيدم آه
    من در اين آيه ترا
    به درخت و آب و آتش پيوند زدم
    زندگي شايد
    يك خيابان درازست كه هر روز زني با زنبيلي از آن مي گذرد
    زندگي شايد
    ريسمانيست كه مردي با آن خود را از شاخه مي آويزد
    زندگي شايد طفلي است كه از مدرسه بر ميگردد
    زندگي شايد افروختن سيگاري باشد در فاصله رخوتناك دو همآغوشي
    يا عبور گيج رهگذري باشد
    كه كلاه از سر بر ميدارد
    و به يك رهگذر ديگر با لبخندي بي معني مي گويد صبح بخير
    زندگي شايد آن لحظه مسدوديست
    كه نگاه من در ني ني چشمان تو خود را ويران مي سازد
    و در اين حسي است
    كه من آن را با ادراك ماه و با دريافت ظلمت خواهم آميخت
    در اتاقي كه به اندازه يك تنهاييست
    دل من
    كه به اندازه يك عشقست
    به بهانه هاي ساده خوشبختي خود مي نگرد
    به زوال زيباي گلها در گلدان
    به نهالي كه تو در باغچه خانه مان كاشته اي
    و به آواز قناري ها
    كه به اندازه يك پنجره مي خوانند
    آه
    سهم من اينست
    سهم من اينست
    سهم من
    آسمانيست كه آويختن پرده اي آن را از من مي گيرد
    سهم من پايين رفتن از يك پله متروكست
    و به چيزي در پوسيدگي و غربت واصل گشتن
    سهم من گردش حزن آلودي در باغ خاطره هاست
    و در اندوه صدايي جان دادن كه به من مي گويد
    دستهايت را دوست ميدارم
    دستهايم را در باغچه مي كارم
    سبز خواهم شد مي دانم مي دانم مي دانم
    و پرستو ها در گودي انگشتان جوهريم
    تخم خواهند گذاشت
    گوشواري به دو گوشم مي آويزم
    از دو گيلاس سرخ همزاد
    و به ناخن هايم برگ گل كوكب مي چسبانم
    كوچه اي هست كه در آنجا
    پسراني كه به من عاشق بودند هنوز
    با همان موهاي درهم و گردن هاي باريك و پاهاي لاغر
    به تبسم معصوم دختركي مي انديشند كه يك شب او را باد با خود برد
    كوچه اي هست كه قلب من آن را
    از محله هاي كودكيم دزديده ست
    سفر حجمي در خط زمان
    و به حجمي خط خشك زمان را آبستن كردن
    حجمي از تصويري آگاه
    كه ز مهماني يك آينه بر ميگردد
    و بدينسانست
    كه كسي مي ميرد
    و كسي مي ماند
    هيچ صيادي در جوي حقيري كه به گودالي مي ريزد مرواريدي صيد نخواهد كرد
    من
    پري كوچك غمگيني را
    مي شناسم كه در اقيانوسي مسكن دارد
    و دلش را در يك ني لبك چوبين
    مي نوازد آرام آرام
    پري كوچك غمگيني كه شب از يك بوسه مي ميرد
    و سحرگاه از يك بوسه به دنيا خواهد آمد

  7. #877
    پروفشنال god_girl's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2008
    پست ها
    548

    پيش فرض

    اسیرم ، پشت این درهای بسته
    ببین با من چه کردی ای شکسته
    تو می خواستی شب و ازم بگیری
    اون قدر حتی ، که جای من بمیری
    ولی تو عاقبت بازی رو باختی
    واسم از عشق یک ويرونه ساختی
    می خوام امشب بیاد تو نباشم
    مث بارون عشق بی ادعا شم
    دیگه بسه واسم عشق تو داشتن
    روی خاک وجودم تورو کاشتن
    چه شبهائی که از عشق تو گفتم
    چه حرفائی که از مردم شنفتم
    می دونستم تو هم نامهربونی
    سر عهدی که بستی نمی مونی

  8. #878
    پروفشنال god_girl's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2008
    پست ها
    548

    پيش فرض

    امشب دلم شکست و کسی باورش نکرد
    اما ببین که چادر غم را سرش نکرد
    چرخید توی باغ و گلی آب داد و رفت
    حتی نگاه سمت گل پرپرش نکرد
    هی بال می زدم شاید کفترش شوم
    هی زار می زنم که مرا کفترش نکرد
    روح مرا دوباره به اتش کشید و رفت
    حتی کمی نگاه به خاکسترش نکرد
    دریای گرم وسوسه اش موج می زند
    در قلب کوچکم که کسی باورش نکرد

  9. #879
    پروفشنال god_girl's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2008
    پست ها
    548

    پيش فرض

    توی خوابم نمی ديدم
    که يه روز از تو جداشم
    چرا قسمتِ من اين بود
    که گرفتار تو باشم

    نمی دونی که جداييت
    واسه من معنیِ دردِ
    خونه بی تو مثل زندون
    خونه بی تو سردِ سردِ

    باور نداره قلبم
    وقت ودا رسيده
    انگار که غم آتشی
    بر پيکرم کشيده

  10. #880
    پروفشنال god_girl's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2008
    پست ها
    548

    پيش فرض

    کاش...
    كاش ميفهميدي
    هراسم را از اين شب
    كابوسهاي بيداري ام
    تا لب مرز همرا هي ام كردند
    مشت بر ديوار كوفتن را
    دلم يادم داد
    قدمهايم خسته از تكرار يك مسير!
    .
    .
    .
    پتك اضطراب به جان و روحم ضربه ميزد
    بر روحم
    روحم
    روحم
    اين روح سرخورده ي بيگناه
    .
    .
    .
    شكست
    دلم را ميگويم
    شكست
    از بي كسي، از درد،از
    سكوتت
    .
    .
    .
    بيچاره آسمان
    دلش به حال اشكهاي بي تابم سوخت
    گر گرفت و ستاره سوزي به راه انداخت!!
    .
    .
    .
    منصفانه نبود
    پشتم را پيش نگاه هرزه ي شب خالي كني
    منصفانه نبود...!
    با خود نگفتي
    شايد گم شوم در لهجه ي سرد زمستان؟
    .
    .
    .
    شب است،شب...
    گفتي
    چشم برهم بگذار
    بوسه هايمان را بشمار
    تا خوابت بگيرد
    چشم بر هم ...
    .... ميشمارم
    ...بگيرد!

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •