تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 88 از 638 اولاول ... 387884858687888990919298138188588 ... آخرآخر
نمايش نتايج 871 به 880 از 6373

نام تاپيک: شعر گمنام

  1. #871
    پروفشنال Like Honey's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2007
    محل سكونت
    IRAN
    پست ها
    604

    پيش فرض


    ديگر تبار تيره انسان براي زيست
    محتاج قصه هاي دروغين خويش نيست
    ما ذهن پاك كودك معصوم را
    با قصه هاي جن و پري
    و قصرهاي نور
    آلوده مي كنيم
    آيا هنوز هم
    دلبسته كالسكه زريني ؟
    آيا هنوز هم
    در خواب ناز، قصر هاي طلايي را
    مي بيني ؟!!!

  2. #872
    پروفشنال Like Honey's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2007
    محل سكونت
    IRAN
    پست ها
    604

    پيش فرض

    كاش مي توانستم در گوشه اي از خيابان ،

    در حالي كه كلاه در دست داشتم مي ايستادم

    و از مردم مي خواستم

    كه ساعتها وقت تلف شده خويش را در

    داخل كلاهم بريزند .

  3. #873
    پروفشنال Like Honey's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2007
    محل سكونت
    IRAN
    پست ها
    604

    پيش فرض

    دشمنم به من گفت:

    " دشمن خويش را دوست بدار".

    من اطاعت كردم و

    بر خود عاشق شدم .

  4. #874
    پروفشنال Like Honey's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2007
    محل سكونت
    IRAN
    پست ها
    604

    پيش فرض

    گفتند:« نفس ، شگفت حيله گري ست.»
    گفتم:« به چنگش خواهم آورد.»
    به چنگش آوردم.
    لبخند رضايتي بر لبانم نشست .
    نگريستم ، نَفس،
    از چنگم گريخته
    و بر لبانم نشسته بود !

  5. #875
    پروفشنال Like Honey's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2007
    محل سكونت
    IRAN
    پست ها
    604

    پيش فرض

    كسي چه مي داند،

    چه بسا تشييع جنازه اي در ميان انسان ها،

    جشن عروسي فرشتگان باشد .

  6. #876
    داره خودمونی میشه san.nazz's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2008
    پست ها
    43

    پيش فرض

    گاهی دلم می خواهد
    همه چیز را باور کنم
    همانطور که کودکان
    قصه های شاه و پری را
    با تمام وجود باور دارند
    گاهی دلم می خواهد
    چشمانم را ببندم به روی تمام علامت سوالهایم
    تمام علامت تعجبهایم
    و از هیچ علامت عبور ممنوعی
    رد نشوم!
    و باور کنم که تمام چراغ قرمزها
    خطرناکند!
    و تمام خط کشی ها
    همان راهی را می روند
    که من باید بروم
    و هیچ راهی غیر از آنچه جهت فلش ها نشان می دهد
    وجود ندارد!
    اما
    نمی توانم
    نه نمی توانم
    باورت شود یا نه
    زندگی ام را فنای این عقیده خواهم کرد:
    یک نفر باید یک روز
    تمام علامت ها را امتحان کند!
    هرچند به قیمت حضور سایه های هراس و تردید
    حضور نگاههای عاقل اندر سفیه
    هرچند به قیمت تمام زندگیش
    تمام شود!
    عالی بود
    حرف دل منو از کجا میدونی؟
    دوست عزیز اگه اجازه بدی از چند تا از شعرات تو وبلاگم استفاده کنم البته به نام خودت
    در ضمن اگه کتاب هم داشته باشی خوشحال میشم اسم کتابتو بدونم

  7. #877
    حـــــرفـه ای Ar@m's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2006
    پست ها
    3,300

    پيش فرض

    شما خيلي لطف داري!
    هيچ مساله اي نداره مي توني از هر كدوم دلت خواست استفاده كني !
    بعدشم كتابم كجا بود!!!
    ممنون!
    Last edited by Ar@m; 23-04-2008 at 00:07.

  8. #878
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    زندگي جيره ي مختصري است
    مثل يک فنجان چاي....
    و کنارش عشق است
    مثل يک حبه ي قند....
    زندگي را با عشق نوش جان بايد کرد

  9. #879
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    آنجا که در لمس دستانت به ابدیت پی میبرم
    تنفس هستی بخش چشمانت بی اعتبار میکند عطر یاس را
    آنجا که امن ترین بود حلقه ی دستانت

    و نترسیدند از هجوم سیاستها و باتوم ها
    در راهی که انتهایش تو بودی با نگاهت منتظر
    و نیز در ابتدایش هجوم اشکهایت را بدرقه

    چگونه توانم باشد بی تو بودن
    در حین تیرگی ها و دلمردگی ها
    و تاب بیاورم سردی فقدان خیالت را
    و نگریم

    آنجا که از تو بود و بر تو شد
    آنجا که از تو خواند و بر من خواند

    چگونه بی تو باشم فاصله های این میان را
    و چه چیز چاره ساز میانمان جز اشک تواند که باشد
    می خواهم

    آری می خواهم که با تو
    می خواهم که با تو

    در تو
    و از تو باشم
    مرا پذیرا باش که در اوج بی تو بودن
    به تو رسیدم
    مرا بپذیر که در انتهای شب ماندگار ترینم
    و آنجا که هیچ چیز نباشد جز ستارگان
    گهگاهی
    و آنجا که در امتداد پهنای آسمان ها
    نیافتم غیر تو را
    ماندگارترین می مانم
    و آنجا اوج ابدیت است
    با تو !

  10. #880
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    میدانم
    میدانم که می‌آیی
    آغوشت را برایم می گشایی
    با سخاوت
    میدانی
    میدانی که نیازم در توست
    تمنایت در اوج هوس رهایم نمیکند
    دستان شفاف از محبتِ خالصانه ات
    مامن اشکهای رانده شده ام
    چشمانت را
    چه بگویم؟
    چشمانت در توصیف قلمم نیست

    و نمی آوازد موسیقی نرم مخملی اش را
    چه کنم؟ هیهات!
    کز آن گرمای بی حصار تنت
    چه کنم؟
    میدانم

    توان مقاومتم نیست
    در برابرت!
    هنگامی که می نوازی ام به خویش

    حلقه ی سرخ چشمانت
    ز شهوت پر ز اشک
    چرا؟
    اشک دیده نیست

    که غیرت است جانم
    غیرت و خودخواهی
    که نخواهم
    جز از برای تو بودن را
    و نبینم جز به کام تو
    قصه ای سرودن را
    میدانی
    عاشقم می مانی
    غصه ام می رانی
    و طراوتم را کام می گیری
    پس بدان به یادت
    می زنم این تار زخمی را
    و می نوشم آن جام
    کهنه شراب را
    و تنها در کنار رخ ماهت
    به فرش می کشانم
    کوکبان بی سبب مسرور را
    بی سبب مغرور را
    آری!
    باز تنها در کنار قاب عکست، باز
    میدانی
    توان مقاومتم نیست
    در برابرت!

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •