یکی یکدونه ی من ...حتی از خیال تلخ من نرو...اگه بری میمیرم
از عشقه که جون می گیرم...
یکی یکدونه ی من ...حتی از خیال تلخ من نرو...اگه بری میمیرم
از عشقه که جون می گیرم...
مرغ آمین درد آلودی است کاواره بمانده
رفته تا آنسوی این بیداد خانه
بازگشته رغبتش دیگر ز رنجوری نه سوی آب و دانه .
نوبت روز گشایش را
در پی چاره بمانده.
هزار تا وعده دادي نيومدي مارو كاشتي
اين دل مهربونو چشمانتظار گذاشتي
براي بيوفايي هزار بهونه داري
هزار و يك شكايت از اين زمونه داري...
یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم
دولت صحبت آن مونس جان ما را بس
از در خویش خدا را به بهشتم مفرست
که سر کوی تو از کون و مکان ما را بس
حافظ از مشرب قسمت گله ناانصافیست
طبع چون آب و غزلهای روان ما را بس
ستاره اش هر لحظه دور تر مي شد
نه من نخواهم مرد
زن دنبال چه مي گردي؟لباس عزا
عيسي پسرم كجاست؟
صليب مي خواهم
پير مرد ساك به دست را خبر نكنيد!
جواز فوت گران است!
صليبم كجاست؟
تو بانوي تمام غزلها بودي
و من تنها شاعر ِ شادِ اين حوالي ِ اندوه!
هميشه مي گفتم،
كسي كه براي اولين بار گفت:
«سنگ مُفت و گنجشك مفت»
حتماَ جيك جيك ِ هيچ گنجشكِ كوچكي را نشنيده بود!
حالا،
سنگ ِ تمام ترانه هاي من مُفت و
گنجشك ِ شاد و شكار ناشدني ِ چشمهاي تو,
آنسوي هزار فاصله سنگ انداز و دست و قلم ...
به خاك بسپاريد مرا
زيربيد كهنسال
و بپوشانيدم با خاك خشك
آنگاه سنگ مزار را بنهيد
من تنها مي مانم
خويشاوندان در گذشته
پس از اين باز مي گردند.
بر مزارم،گلي قرمز خواهيد يافت
مرا بچينيد
و به خانه بريد
بگذاريد براي چند روز ي كوتاه
دوباره با شما باشم
ودورم اندازيد
آنگاه كه ساقه وگلبرگهايم
پژمرده شوند
ديگر بهار هم سـر حالم نمي كند
چيزي شبـيه گريه زلالم نمي كند
پاييز زرد هم كه خجالت نمي كشد
رحمي به باغ رو به زوالم نمي كند
آه اي خدا مرا به كبوتر شدن چه كار؟!
وقتي كه سنگ ،رحم به بالم نمي كند
دستات را به من بده
دستهای تو با من آشناست
ای ديريافته با تو سخنمیگويم
بهسان ابر که با توفان
بهسان علف که با صحرا
بهسان باران که با دريا
بهسان پرنده که با بهار
بهسان درخت که با جنگل سخنمیگويد
زيرا که من
ريشههای تو را دريافتهام
زيرا که صدای من
با صدای تو آشناست
فعلا خداحافظ![]()
تو که مرا به پرده ها کشیده ای
چگونه ره نبرده ای به راز من
گذشتم از تن تو زآنکه در جهان
تنی نبود مقصد نیاز من
اگر به سویت اینچنین دویده ام
به عشق عاشق م نه بر وصال تو
به ظلمت شبان بی فروغ من
خیال عشق ، خوش تر از خیال تو
بدرود!
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)