در میان خاطرات من
کلبه ای هست
تازه از عطر باران
و برق شبنم
در سرزمین مه آلود
در عمق جاده های دور دست
پشت کوهها
و جنگل ها
و دریاها
پشت غم
پشت نیستی
پشت هر آنچه رویش
ذره ای سایه هست
در میان خاطرات من
کلبه ای هست
تازه از عطر باران
و برق شبنم
در سرزمین مه آلود
در عمق جاده های دور دست
پشت کوهها
و جنگل ها
و دریاها
پشت غم
پشت نیستی
پشت هر آنچه رویش
ذره ای سایه هست
توي آسموني که کرکسا پرواز ميکنن
ديگه هيچ شاپرکي ، حس ِ پريدن نداره
دستاي نجيب ِ باغچه ، خيلي وقته خاليه
از تو گلدون ، گلاي کاغذي چيدن نداره
بذا باد بياد ، تموم ِ دنيا زير و رو بشه
قلباي آهني که ، ديگه تپيدن نداره
همه ي اين ها در سکوت
دیبا س.
زمين تاب نمي آورد مرا
غرب برهنه ام مي کند روي تمام ِ تابلوهاي شهر
کر مي کند گوش ِ هر عابر را
هوار ِ بي امانِ زيبايي ام
مکن بد که بد بینی از یار نیک..............نروید ز تخم بدی بار نیک
چو با دوست دشوار گیری و تنگ............نخواهد که بیند ترا نقش و رنگ
و گر خواجه با دشمنان نیکخوست............بسی بر نیاید که گردند دوست
تو که رفتی وفا نکردی
نگهی سوی ما نکردی
به یاری شکستگان چرا نیایی
چه بی وفا چه بیوفا چه بی وفاییی
یکی را که سعی قدم پیشتر.........بدرگاه حق منزلت بیشتر
یکی باز پس خائن و شرمسار........بترسد همی مرد ناکرده کار
بهل تا بدندان گرد پشت دست.........تنوری چنین گرم و نانی نبست
بدانی گه غله برداشتن...........که سستی بود تخم ناکاشتن
نگاهت مىكند آتش فشانى
مرا سوى هلاكت مىكشانى.
ولى پروانه كى از شعلهى شمع
شكايت كرده با آتشنشانى؟
یک آسمان ، بهانه ی باران برای تو
ناقابل است ، بیشتر از این نداشتم
رخصت بده نفس بکشم در هوای تو
Last edited by raheman; 28-05-2007 at 06:24.
و
چشمهای دخترش تا سحر
امتداد میيابند
لالالالايی
لالالالايی
مادر من لالايی میخواند
و
من
هنوز
بيدارم
ما میرم شیراز شیراز اصفهون
می خرم گوشواره قیمتش گرون
تا تن نکنی و راه نروی و قر نریزی و من نبینم و حض نکنم و ناز بندری
وای چه قشنگه اینجا.. شهر فرنگ اینجا
---
شرمنده می دونم اخر رو حوضیه
هم اکنون 4 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 4 مهمان)