دردیست درد عشق که هیچش طبیب نیست |
|
گر دردمند عشق بنالد غریب نیست |
دانند عاقلان که مجانین عشق را |
|
پروای قول ناصح و پند ادیب نیست |
هر کو شراب عشق نخوردیست و درد درد |
|
آنست کز حیات جهانش نصیب نیست |
در مشک و عود و عنبر و امثال طیبات |
|
خوشتر ز بوی دوست دگر هیچ طیب نیست |
صید از کمند اگر بجهد بوالعجب بود |
|
ور نه چو در کمند بمیرد عجیب نیست |
گر دوست واقفست که بر من چه میرود |
|
باک از جفای دشمن و جور رقیب نیست |
بگریست چشم دشمن من بر حدیث من |
|
فضل از غریب هست و وفا در قریب نیست |
ز خنده گل چنان به قفا اوفتاده باز |
|
کو را خبر ز مشغله عندلیب نیست |
سعدی ز دست دوست شکایت کجا بری |
|
هم صبر بر حبیب که صبر از حبیب نیست |