در خلوت روشن با تو گريستهام
برای خاطر زندهگان،
و در گورستان تاريک با تو خواندهام
زيباترين سرودها را
زيرا که مردهگان اين سال
عاشقترين زندهگان بودهاند.
در خلوت روشن با تو گريستهام
برای خاطر زندهگان،
و در گورستان تاريک با تو خواندهام
زيباترين سرودها را
زيرا که مردهگان اين سال
عاشقترين زندهگان بودهاند.
در امتداد نگاه تو اسمان جاریست
زلال خاطره در چشم جویبارانی
ز جای پای تو نور و شکوفه می روید
مگر الهه ناز شکوفه زارانی
----------
شرمنده دیروز و امروز و فردا
یه عالمه متن باس تحیول می دادم، دادم و بدم
یارب کمال عافیتت بر دوام باد
اقبال و دولت و شرفت مستدام باد
سال و مهت مبارک و روز و شبت بخیر
بختت بلند و گردش گیتی به کام باد
دیگر رسیـده کارد ، بر این استـخوان من
نه ، شاهنامه نیست که تو پهلوان شوی
یادم باشد کسی به فکر کفترهایم نیست
سلام دوباره کوچه واب می خواهد
پاسخ آن یک لبخند است
پس می خندم
مخواه از رخ ماهت نگاه بردارم
مخواه چشم بپوشم ، مخواه بردارم
اگر به یـُمن ِ قدمهای مهربانت نیست
بگو که سجده از این قبله گاه بردارم
منشین با بدان که صحبت بد
گر چه پاکی تو را پلید کند
افتابی بدین بزرگی را
پاره ای ابر ناپدید کند
دل می دهم دوباره به طعم صدای تو
از قول من بگو به دلت نرم تر شود
بی فایده ست این همه دوری ، فدای تو!
ولي دردا!!!
چه تقديري من او را باز هم نشناختم ؛
زيرا كه شب تاريك بود
و موج نيرومند از ان سو قصه تلخي است؛
اي افسوس او را موجها بردند...
واينك هر سحر در قلب من نيلوفري مي رويد.....
در تو هزار مزرعه ، خشخاش ِ تازه است
آدم به چشـــــــــــــم هاي تو معتاد مي شود
هم اکنون 2 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 2 مهمان)