یا در دشت'' كاوله قهراج''
همچون خوشهی جوی برویم
یا در گرماگرم رقص جوانان
خزیده بین تجمعی از مردم
بگیرم دست دختری رقصان
روز بخیر !
دختران سدهی اینده
روز بخیر !
نوجوانان سدهی اتی!
یا در دشت'' كاوله قهراج''
همچون خوشهی جوی برویم
یا در گرماگرم رقص جوانان
خزیده بین تجمعی از مردم
بگیرم دست دختری رقصان
روز بخیر !
دختران سدهی اینده
روز بخیر !
نوجوانان سدهی اتی!
یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم
پر گشودیم و در آنخلوت دلخواسته گشتیم
ساعتی بر لب آن جوی نشستیم
مجسمه ها نصب گشته اند
بلند شو پدر جان ! بلند شو جانم!
برخيز و اينقدر شكسپير نخوان !
كه جعبه ي تصوير ،
هيچ هاملتي را نمايش نمي دهد.
و قدمهاي هيچ خوابگردي نمي لرزد
زير ِ رگان من = كه شهر بزرگ ونوس است .
تمام روز تمام روز
رها شده , رها شده, چون لاشه ای بر آب
به سوی سهمناک ترین صخره پیش می رفتیم
به سوی ژرف ترین غارهای دریایی
و گوشتخوارترین ماهیان
و مهره های نازک پشتم
از حس مرگ تیر کشیدند
در محفل دوستان به جز یاد تو نیست
آزاده نباشد آنکه آزاد تو نیست
شیرین لب و شیرین خط و شیرین گفتار
آن کیست که با این همه فرهاد تو نیست
تا در آستانه آیینه چنان در خویشتن نظر کنیم
که به وحشت
از بلند فریاد وار گدایی
به اعماق مغاک
نظر بر دوزی
یاد داری که وقت زادن تو
همه خندان بودند و تو گریان
انچنان زی که بعد رفتن تو
همه گریان شوند و تو خندان
ناگهان پرده برانداختهای یعنی چه
مست از خانه برون تاختهای یعنی چه
زلف در دست صبا گوش به فرمان رقیب
این چنین با همه درساختهای یعنی چه
شعر از حافظ ها!!
هیچ کسی نمی تونه انقد دوست داشته باشه
عشق من یه عشق آسمونی و الهیه
من نباشم ولی نه ، باید خودت بگی بیا
تو باید فرقی بذاری میون عاشقیا
دیگه ما تو عصرمون لیلی و مجنون نداریم
قلبامون سنگی شدن ، رنگ دلامونم سیا
ابر هم در بارشش قصد فداکاری نداشت
عقده در دل داشت ، روی خاک خالی کرد و رفت
هم اکنون 3 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 3 مهمان)