در لحظه هايم سايه اي مي افتد و ناگاه
سر مي كشد صد خاطره بر گاه گاه من
هر شب، شب يلداست در تقويم آه من
تنگ است دل بي تو هميشه خوب ماه من
منم نشنیدم
در لحظه هايم سايه اي مي افتد و ناگاه
سر مي كشد صد خاطره بر گاه گاه من
هر شب، شب يلداست در تقويم آه من
تنگ است دل بي تو هميشه خوب ماه من
منم نشنیدم
نه هر آدمیزاده از دد بهست...........که دد زآدمیزاده بد بهست
بهست از دد انسان صاحب خرد..........نه انسان که در مردم افتد چو دد
چو انسان نداند بجز خورد و خواب..........کدامش فضیلت بود بر دواب
به دریایی در اوفتادم که پایانش نمیبینم
به دردی مبتلا گشتم که درمانش نمیبینم
در این دریا یکی در است و ما مشتاق در او
ولی کس کو که در جوید که جویانش نمیبینم
چه جویم بیش ازین گنجی که سر آن نمیدانم
چه پویم بیش ازین راهی که پایانش نمیبینم
میان دو بدخواه کوتاه دست..............نه فرزانگی باشد ایمن نشست
که گر هر دو با هم سگالند راز.............شود دست کوتاه ایشان دراز
یکی را بنیرنگ مشغول دار..............دگر را برآور ز هستی دمار
رواق منزل چشم من آشیانه تست
کرم نما و فرود آ که خانه خانه تست
تو خود چه لعبتی ای شهسوار شیرین کار
که توسنی چو فلک رام تازیانه تست
شب بخیر
Last edited by sise; 27-05-2007 at 03:19.
تبه گردد آن مملکت عنقریب...........کزو آزرده خاطر آید غریب
غریب آشنا باش و سیاح دوست..........که سیاح جلاب نامی نکوست
نکو دار ضیف و مسافر عزیز..........وز آسیبشان بر حذر باش نیز
ز بیگانه پرهیز کردن نکوست...........که دشمن تواند بود رزی دوست
____________________
شب شما هم بخیر.![]()
تو را من دوست ميدارم و تو انگار ميداني
نگاه عاشق من را هميشه خوب ميخواني
يكي برد و يكي باخت، اوني كه برد تو بودي اوني كه دل به تو باخت من بودم!
يكي گفت و يكي نگفت، اوني كه گفت تو بودي اوني كه " دوست دارم " رو به هيچ كس جز تو نگفت من بودم
يكي ماند و يكي نماند، اوني كه ماند تو بودي اوني كه بدون تو نماند من بودم!!!!!
مياي از دورترين نقطه ي ايمان من
اونجا كه لحظه هام پر شدن از ياسمن
مياي از سكوت شهر پر از ستاره
ميكشي دستامو روي موهات دوباره
ميبري با خودت تا اوج بي نهايت
اونجايي كه تو چشمات موج ميزنه نجابت...
تو را که دیده زخواب خمار باز نباشد
حکایت من شب تا سحر نخفته چه دانی؟
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)