" او "
سوم شخص مفرد نیست
همه ی دنیای من است
" او "
سوم شخص مفرد نیست
همه ی دنیای من است
تهیه کننده پاداشش را با رضایت داد
کارگردان تشویقش را بلند فریاد زد
فیلمبردار پس از کات کارگردان بغلم کرد
نقش اول زن بی خجالت مرا بوسید
همه به خاطر بازی زیبای زیر پوستی
نفهمیدند بازی تو زیر پوست من بود
نـــداشـتنتـــــــــــــ
نـــخواستنتـــــــــــ ...
نــــبودنـتــــــــــــــ ـ
همــــــه قــبـــــــول!!
فــقــطـ لحظــه هـایی کــه هسـتی نـــگــــــاهــــــم کــــن...
همیـــــــن!!
دِلـَـــــمــ ؛
گـ ـاهے میــگیـــ ـرَد !
گـ ـاهے میــ ـسوزَد !
و حَتے گــ ـاهے ،
گــ ـاهے نـَ ـه خیــلے وَقتـــ هـآ
میـــ ـشِکَند !
امــ ـا هَنـــــ ـوز مے تَپـــَــد به خـُدا
خداحافظ منم رفتم، با تو نمیمونم خداحافظ به جُرمی که نه میدونی نه میدونم.خداحافظ به این زودی از این تکرار نابودی، خداحافظ که از اول تو هم یک اشتباه بودی.خداحافظ گُل نازم بازم با غصه می سازم آخه این بار اول نیست که این بازی رو میبازم.خداحافظ از این احساس که دائم با تو درگیر بود، خداحافظ که میدونم اگه میخواستیمم دیر بود.خداحافظ که قسمت بود تَه این قصه حسرت بود.خداحافظ از عشقی که اگه بود از رو عادت بود.......
دست هایم ازنفس افتاده اند
در جستُ جوی
دستان تو...
بی خبر از آن که
دستانت در دستان دیگری
جاخوش کرده اند ...
من به قلبم
افتخار می کنم!
با آن بازی شد،
... زخمی شد،
به آن خیانت شد،
سوخت و شکست
اما....
بطریقی هنوز کار می کند......
همه عالَم گشتم و عاشق شدم صد بار ,
ندیدم من عشقی به از عشق پروردگار
دل من همانند اتوبوس های شهر شده !
غصه ها سوار میشوند فشرده به روی هم و من راننده ام که فریاد میزنم :
دیگر سوار نشوید !!! جا نیست
بی شک آغوش تو
از عجایب دنیاست
واردش که می شوم زمان بی معنا می شود
هیچ بعدی ندارد
بی آنکه نفس بکشم ،روحم تازه می شود
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)