نايت مار جون ممنونم
ميشه تلفظ انگليسي اسمش رو هم بنويسي يه سرچ بزنم بعد برم دنبال كتاب؟
نايت مار جون ممنونم
ميشه تلفظ انگليسي اسمش رو هم بنويسي يه سرچ بزنم بعد برم دنبال كتاب؟
mehd20_esf عزيز برات ايميل زدم منتظر جواب مي مونم
چه كار مي شه كرد علاقه ي زياد اين جور مي شه ادم تلاش خودمو مي كنم ولي با كمك هاي شمانوشته شده توسط mehd20_esf
سلام دوست عزيز
اولا من اينو بگم كه نه معجزه ميكنم نه غيب ميگم ونه جادو جمبل بلدم
خدا كمكم كرده و يكي از مزه يكي از لذتهاي معنوي رو به من چشونده
من اوايل مثل شما فكر ميكردم با خودم مي گفتم واسه چي خدا دعا هاي منو مستجاب نميكنه
بعد حوادث و اتفاقاتي كه افتاد متوجه شدم كه اگه اين دعا ها مستجاب ميشد چقدر به ضررم بود ما ادمها سود وزيان خودمونو نميدونيم
بيبن دوست من اولا خودتو دست كم نگير انسان اشرف مخلوقاته
خدا از رگ گردن هم به ما نزديكتره
اون هميشه عاشق ما و منتظر ماست هر قدر هم گناه كنيم لطف خدا كم نميشه
اشتياق اون به ما از اشتياق كودك به سينه مادر بيشتره
يكي از امامان بزرگوار فرموده:اگر شما ميدانستيد اشتياق خدا را نسبت به خود هر اينه از شوق جان ميسپرديد
من هميشه با توكل به خدا اين كار رو شروع ميكنم و از خدا ميخوام اگه صلاح ميدونه اين كار انجام شه
حالا فعلا روش فكر كن تا بعد بقيش رو برات بگم
اول بگم که من علیرضا هستم
مهدی خان!
خیلی روش جالبی داری!
اوله به خواب هیپنوتیزم میری
بعد یک ShortCut درست میکنی!
و بعدا از اون استفاده میکنی!
من که خیلی خوشحال شدم
من خیلی دلم میخواد هر شب هوشیار بشم!
پس از الان شروع میکنم!
قربانت
ع.ش
راستی!
من یک اتفاق جالب برام افتاد!
تا حالا شده که بفهمین دارین خواب میبینین ولی نخواهین هوشیار بشین؟
من این حالت برام به وجود آمد
تقریبا اینجوری احساس میکنم
من که دارم خواب را میبینم فقط بیننده هستم و فاعل یک نفر دیگس
اگر به فاعل بگم داری خواب میبینی
فاعل از بین میره و بقیه اش را خودم فاعل میشم!
دير عزيز سلام
جونم واسطون بگه كه من مهدي 26سالمه بچه اصفهان(البته اگه خدا بخواد)
اين حالاتي كه شما گفتي من همه رو تجربه كردم من زمان تمرين هم يه نورهايي ميبينم كه اينا ناشي ازفعال بودن چشم سوم هستش
يه بختك ساده كه براي همه پيش مياد باعث شد كه من وارد اين وادي بشم
البته من ازبچگي به اين مسايل خيلي علاقه داشتم
من خيلي دچار بختك ميشدم و حس ميكردم يكي داره منو طلسم ميكنه و ترس زيادي در اون موقع به من دست ميداد
سراغ يه روانپزشك هيپنوتيست رفتم و پرسيدم كه واسه چي من اينقدر اينطور ميشم و خيلي از اين موضوع ناراحتم
اون بهم گفت كه اين اصلا ترس نداره و علتش به طور علمي شرح داد و گفت اگه بترسي بدتر ميشه
خلاصه ترس من كمي از بين رفت يك بار كه اينطور شدم يادمه وسط خواب بود من خودمو كنترل كردم احساس كردم يه چيزي تو بدنم لق شده و اماده رها شدنه منم رهاش كردم احساس كردم از يه تونل تاريك دارم رد ميشم يهو ديدم نوري پيدا شد و اتاق روشن شد وحدود دوسه ثانيه اتاق رو واضح از سقف ديدم يهو ترس ورم داشت و با سرعت عجيبي برگشتم ولي اونقدر شيرين و لذتبخش بود كه تا يكي دوساعت ناراحت ازاينكه زود برگشتم
روز بعدش به دكتر قضيه رو گفتم اونم گفت اين كار هيچ خطري نداره و يه يادمه كتاب خود هيبنوز كابوك رو معرفي كرد تا تمركزم اضافه شه
از اون به بعد تمرينها رو جدي شروع كردم و الان كه هفته اي يكي دوبار تجربه ميكنم هيچ لذت مادي رو بالاتر از اون نمي بينم
Last edited by mehd20_esf; 07-09-2006 at 21:34.
درسته دقيقا من همين احساسودارم در خواب ميتوني هم فاعل باشي هم ناظرنوشته شده توسط Alireza_Shafaei_PCworld
mehd20_esf عزیز از دون خوان چیزی پیدا نکردم و نام انگلیسی اون رو هم نمی دونم. اما توی گوگل سرچ کن کارلس کاستاندا
اما در مورد بیداری در رویا...
زمانی که در خواب ، کنترل رو بدست گرفتین.....
مطلقا به چیزی خیره نشید. با خیره شدن از جایی به جای دیگه میرید و کنترل دیگه دست شما نیست. فکر می کنم خیلی ها ایو تجربه کردن که وقتی توی خواب به چیز خاصی توجه کردن ، تمام صحنه ها عوض شده و از جایی به جای دیگه رفتن.
تنها نظاره گر باشید و نه خیره.
تا بعد....
سلام.
اگه در مورد دون خوان مطلب مي خوائين تو google يه سرچ فارسي بزنين.كلي مطلب داره.
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)