آنقدر بر شیشه های بخار گرفته شهر
حرف اول نام تو را نوشته ام
دیگر مردم شهر میدانند
نام زیبای تو با کدام حرف شروع می شود!
ناظم حکمت
آنقدر بر شیشه های بخار گرفته شهر
حرف اول نام تو را نوشته ام
دیگر مردم شهر میدانند
نام زیبای تو با کدام حرف شروع می شود!
ناظم حکمت
اولین بار
در ته فنجان قهوه دیدمت
نقشت ،
نقش پرنده
چه اشتباه فاحشی !
باید
چشم به رنگت
میدوختم
نه
طرحت !
لاشخور
خفاش
جغد
هم پرنده اند ..
شایان افضلی
دست هام میان موهات که میدود
عاشقانه می بوسم ات
مثل همیشه برایت شعر میگویم
تو هم مات منی
به چشم هات خیره میشوم
.....
تو را دوست دارم
بیشتر از نوشتنِ آخرین سطرِ مشقهایِ مدرسه
بیشتر از تقلب در امتحان
حتا بیشتر از بستننی هایِ قیفییِ قدیم
پفکهایِ طعمِ پنیر
تو را بیشتر از توپهایِ پلاستیکی
کوچههایِ خاکی
( این را که میدانی چهقدر بود! )
بخدا تو را از خوابِ نرسیده به صبح هم،
بیشتر دوست دارم
بیشتر از صبحهایِ جمعه
عصرهایِ لواشک، آلوچه
تو را از زنگهایِ تفریح هم
بیشتر دوست دارم
بیشتر از خیلی
بیشتر از زیاد!
من،
تو را یه عالمه دوست دارم ..
افشین صالحی
ﺩﻭﺳﺖﺍﻡ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺵ
ﺍﺯ ﺭﻓﺘﻦ ﺑﻤﺎﻥ
ﺩﺳﺖﺍﺕ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﺪﻩ
ﮐﻪ ﺩﺭ ﺍﻣﺘﺪﺍﺩ ِ ﺩﺳﺘﺎﻥﺍﺕ
ﺑﻨﺪﺭﯼ ﺍﺳﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﺁﺭﺍﻣﺶ ...
عاشق که می شوی
لالایی خواندن هم یاد بگیر
شب های باقیمانده ی عمرت
به این سادگی ها
صبح نخواهند شد.
مهدیه لطیفی
پیرزنی شوم
آلزایمر بگیرم
زنگ بزنم
انگار
پسرم هستی
بگویم
چقدر
دلم
برایت تنگ است ..
----------------------
سارا محمدی اردهالی
در هـــــوس مـ ـوهـــ ـــاے تـــــو . .
خُـود شــيرينـــی مــيکنند
بــادهــا !
+ مصطفی نجفی عمران
با تشکر مهران...
میخواهم و میخواستمت تا نفسم بود
میسوختم از حسرت و عشق تو بسم بود
عشق تو بسم بود كه این شعله بیدار
روشنگر شبهای بلند قفسم بود
آن بخت گریزنده دمی آمد و بگذشت
غم بود كه پیوسته نفس در نفسم بود
دست منو آغوش تو هیهات كه یك عمر
تنها نفسی با تو نشستن هوسم بود
بالله كه جز یاد تو گر هیچكسم هست
حاشا كه بجز عشق تو گر هیچكسم بود
سیمای مسیحائی اندوه تو ای عشق
در غربت این محلكه فریادرسم بود
لب بسته و پر سوخته از كوی تو رفتم
رفتم بخدا گرهوسم بود بسم بود...
"فریدون مشیری"
L
بی مهر رخت روز مرا نور نماندست
وز عمر مرا جز شب دیجور نماندست
هنگام وداع تو ز بس گریه که کردم
دور از رخ تو چشم مرا نور نماندست
می رفت خیال تو ز چشم من و می گفت
هیهات از این گوشه که معمور نماندست
وصل تو اجل را ز سرم دور همی داشت
از دولت هجر تو کنون دور نماندست
نزدیک شد آندم که رقیب تو بگوید
دور از درت این خسته رنجور نماندست
صبر است مرا چاره هجران تو لیکن
چون صبر توان کرد که مقدور نماندست
در هجر تو گر چشم مرا آب نماند
گو خون جگر ریز که معذور نماندست
حافظ
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)