دل بدو دادند ترسايان تمام
خود چه باشد قوت تقليد عام
مولوی
دل بدو دادند ترسايان تمام
خود چه باشد قوت تقليد عام
مولوی
من و دل گر فدا شدیم چه باک
غرض اندر میان سلامت اوست
تو قدر خویش ندانی ز دردمندان پرس / کز اشتیاق جمالت چه اشک ها می ریزند!
دیشب گله زلفش با باد همیکردم
گفتا غلطی بگذر زین فکرت سودایی
یک قصه بیش نیست غم عشق وین عجب
کز هر زبان که می شنوم نامکررست
تیر آه ما ز گردون بگذرد حافظ خموش
رحم کن بر جان خود پرهیز کن از تیر ما
المنه لله که در میکده بازست
زانرو که مرا بر در او روی نیازست
تو نمی گریی نمی زاری چرا؟
یا که رحمت نیست اندر دل تو را
چون تو را رحمی نباشد در درون
پس چه اومیداَستمان از تو کنون
نزدیک شد آندم که رقیب تو بگوید
دور از رخت این خسته رنجور نماندست
ترسم که صرفهای نبرد روز بازخواست
نان حلال شیخ ز آب حرام ما
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)