تا نفس را راست کردم، ريخت اوراق حواس
دست تا ابر دست سودم، نوبهار از دست رفت
پي به عيب خود نبردم تا بصيرت داشتم
خويش را نشناختم، آيينهدار از دست رفت
صائب تبریزی
تا نفس را راست کردم، ريخت اوراق حواس
دست تا ابر دست سودم، نوبهار از دست رفت
پي به عيب خود نبردم تا بصيرت داشتم
خويش را نشناختم، آيينهدار از دست رفت
صائب تبریزی
تا بود در عشق آن دلبر گرفتاری مرا
کی بود ممکن که باشد خویشتنداری مرا
سود کی دارد به طراری نمودن زاهدی
چون ز من بربود آن دلبر به طراری مرا
انوری
اگر تو فارغي از حال دوستان يارا
فراغت از تو ميسر نميشود ما را
تو را در آينه ديدن جمال طلعت خويش
بيان کند که چه بودست ناشکيبا را
سعدی
از بس که بر تو خم شدم و چشم دوختم
کم نور گشت دیدهام و قامتم خمید
ابر آمد و گرفت سر کلبهی مرا
بر من گریست زار که فصل شتا رسید
پروین اعتصامی
دلی دیرم چو مو دیوانه و دنگ***زده آییـــــــــــــــنه هر نام بر سنگ
بمو واجند که بی نام و ننـگی***هر آن یارش تویی چه نام و چه ننگ
باباطاهر
Last edited by ask_bl; 04-09-2009 at 16:07.
گل بيخار ميسر نشود در بستان
گل بيخار جهان مردم نيکو سيرند
سعديا مرد نکونام نميرد هرگز
مرده آنست که نامش به نکويي نبرند
سعدی
دوستمان شعرشون رو نمی دونم چرا عوض کردند!!؟
Last edited by دل تنگم; 04-09-2009 at 16:19.
دیر تر از من فرستادند واسه همین...
در کعبه اگر دل سوی غیرست ترا
طاعت همه فسق و کعبه دیرست ترا
ور دل به خدا و ساکن میکدهای
می نوش که عاقبت بخیرست ترا
ابو سعید ابوالخیر
Last edited by t.s.m.t; 04-09-2009 at 16:21.
اي به يادت تازه جان عاشقان!
ز آب لطفت تر، زبان عاشقان!
از تو بر عالم فتاده سايهاي
خوبرويان را شده سرمايهاي
جامی
یک جای وصله در همهی جامهام نماید
زین روی وصله کردم، از آن رو ز هم درید
دیروز خواستم چو بسوزن کنم نخی
لرزید بند دستم و چشمم دگر ندید
پروین اعتصامی
دلا بسوز که سوز تو کارها بکند
نياز نيم شبي دفع صد بلا بکند
عتاب يار پري چهره عاشقانه بکش
که يک کرشمه تلافي صد جفا بکند
حافظ
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)