بیا که قصر امل سخت سست بنیادست
بیار باده که بنیاد عمر بر بادست
غلام همت آنم که زیر چرخ کبود
ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزادست
يه سوال واقعا شما همه ي اين شعر هاي كه مي گيد حفظ هستيد؟
امضا چجوره؟
بیا که قصر امل سخت سست بنیادست
بیار باده که بنیاد عمر بر بادست
غلام همت آنم که زیر چرخ کبود
ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزادست
يه سوال واقعا شما همه ي اين شعر هاي كه مي گيد حفظ هستيد؟
امضا چجوره؟
تو هموني كه توي موج بلا
واسه تو دستامو قايق مي كنم
اگه موجا تو رو از من بگيرن
قطره قطره آب مي شم دق مي كنم
واي كه دلم طاقت دوري تو نداره
بغض نبودن تو اشكامو در مياره
Last edited by hamid_hitman47; 24-05-2007 at 19:11.
هر شبي با صنمي دمسازند
هر دمي دل به كسي مي بازند
كام خود از گل و مي مي گيرند
نه به ناكامي تو مي ميرند
گردش چرخ كسي راست به كام
كه ندانست حلالي ز حرام
معرفت نیست , درین معرفت آموختگان
ای خوشا دولت ِ دیدار ِ دل افروختگان
دلم از صحبت ِ ای چرب زبانان بگرفت
بعد ازین , دست من و دامن ِ لب درختگان
عاقبت , سر ِ بازار ِ فریبم بفروخت
نا جوانمردی ِ این عاقبت اندوختگان
نگو که نامه های نمناک ِ من به دستت نرسید!
نگو که باغجه ی شما،
از آوار ِ آن همه باران
قطعه ای هم به نصیب نبرد!
نگو که ناغافل از فضای فکرهایت فرار کردم!
من که هنوز همین جا ایستاده ام!
من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید
قفسم برده به باغی و دلم شاد کنید
دلتنگ يار و ديار
و خانه ام
كه ديگر خانه ام نيست .
با همان واژه گاني آن را مي خوانم
كه كودكان مي خوانند.
تصنيفي كه نيمي از آن فهميده مي شود.
براي كودكان آن را مي خوانم كه برا ي كودكانشان بخوانند.
كوكاني كه در اين خانه كه خانه اي نيست
رشد مي كنند .از اين سينه
خاطره مي گيرند.
و سئوالات بيشمار.
رندان تشنه لب را ابی نمیدهد کس
گویی ولی شناسان رفتند ازاین ولایت
Last edited by solo_88; 24-05-2007 at 21:34.
تا بر دلش از غصه غباری ننشیند
ای سیل سرشک از عقب نامه روان باش
خون شد دلم از حسرت آن لعل روانبخش
ای درج محبت بهمان مهر و نشان باش
تو به تقصير خود افتادي از اين در محروم
از که مي نالي و فرياد چرا مي داري
***
اینم برا دلم میگم
بيداد
ياري اندر كس نمي بينيم ياران را چه شد
دوستي كي آخر آمد دوستداران را چه شد
آب حيوان تيره گون شد خضر فرخ پي كجاست
خون چكيد از شاخ گل ابر بهاران را چه شد
كس نمي گويد كه ياري داشت حق دوستي
حق شناسان را چه حال افتاد ياران را چه شد
لعلي از كان محبت برنيامد سالهاست
تابش خورشيد و سعي باد و باران را چه شد
شهر ياران بود و خاك مهربانان اين ديار
مهرباني كي سر آمد شهر ياران را چه شد
صد هزاران گل شكفت و بانگ مرغي برنخاست
عندليبان را چه پيش آمد هزاران را چه شد
گوي توفيق و كرامت در ميان افكنده اند
كس به ميدان درنمي آيد سواران را چه شد
زهره سازي خوش نمي سازد مگر عودش بسوخت
كس ندارد ذوق مستي مي گساران را چه شد
حافظ اسرار الهي كس نمي داند خموش
از كه مي پرسي كه دور روزگاران را چه شد
هم اکنون 6 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 6 مهمان)