این روزها؛
فراموش کردن عادی شده است
من این عادیها را دوست ندارم
دارم برای تو نامه مینویسم
سلام.
سلام علاقهیِ خوبم
علاقهجان من، خوبی
خوبی؟
حالت برای من چگونه است؟
این روزها فراموشی عادتی عادی شده است من این عادیها را دوست ندارم.
من عادت به دوست داشتن تو کردهام
و این عادت را از شانههای خستهام شروع کردهام،
از شانههایی که تو را گرفت بالا برد
وَ آنقدر بزرگ کرد که مرا ندیدی
از پاهای تاول زده شروع کردهام
از پاهایی که برای دیدنت هی راه رفت وُ رفت وُ رفت
وَ هرچه آمد تو دور شدی
من این عادت قشنگ را از قلبم شروع کردهام،
از قلبی که دل شد وُ
عاشقِ تو شد
اینجا فراموشی عادتی عادی شده است
من این عادیها را دوست ندارم
وَ برایِ تو نامه مینویسم
سلام