جواني شعبهاي از ديوانگي؛
هواداري از نگاه يك افراطي
از نوک پا تا فرق سر لباس آبي خريدم. جوراب، شلوار، پيراهن، گرمكن و حتي زيرپوشم آبي بود.هر كس مرا ميديد فكر ميكرد مرض آبي (در مقابل زردي) گرفتهام!...چندين مرتبه مادرم کتري را به سويم پرت کرد؛ اما فايدهي نداشت! عشق آبي با ضربه کتري و قوري از سر من بيرون برو نبود!...در دل کوهستان و 1000کيلومتر دورتر از تهران، برنامههاي راديو تهران را دنبال مي کردم تا از معشوقه آبيام خبري بشنوم!... چگونه بعضي خانمها به ورزشي علاقه دارند كه هر لحظه در آن فحش و توهين شنيده ميشود و مسائل غير اخلاقي هم در آن به وفور وجود دارد.
استقلال و پرسپوليس در طول چند دهه اخير به عنوان دو قطب فوتبال كشور همواره حضوري تاثيرگذار در اين عرصه داشتهاند و اين مسئله بيش از آنكه به توانمنديهاي فني اين دو تيم ارتباط داشته باشد، به توجه گسترده مردم به سرخابي هاي پايتخت باز ميگردد، چرا كه در بسياري از اوقات، اين دو تيم از سطح فني پاييني در ليگهاي حرفهاي ايران برخوردار بودهاند و حتي به خانههاي انتهايي جدول ردهبندي نزديك شده اند ولي بيش از پيش در دايره توجهات قرار گرفته اند.
اين در حالي است كه يك تيم پرسابقه و قدمتدار شهرستاني در شرايطي ميتواند بر تماشاگران محدودش بيفزايد كه نتايج منحصر به فرد را در بلند مدت به دست آورد و از سد استقلال و پرسپوليس بگذرد.
در اين چارچوب هوادارن نقش تعيينكنندهاي براي اين دو باشگاه مردمي پيدا ميكنند كه حتي عاليترين مقام ورزش كشور را وا مي دارد در دوره فعاليت خويش، چندي مرتبه به اين باشگاهها، ارقامي را تحت عنوان كمك مالي تزريق كند و اين موضوع مربوط به عمده مديريتهاي سازمان ورزش ميشود.
ما در اين ميان نقش هوادار ميليوني اين باشگاهها در روند فعاليت اين دو باشگاه پايتخت چيست و آيا اصولاً مي توان نقشي و جايگاهي فراتر از تشكلهاي هواداري راه اندازي كرد؟ هواداراني كه در ميان آنها برخي افراطيون و تندروها نيز پيدا ميشوند كه تنها به واسطه علاقه شديدي كه به اين دو باشگاه دارند، عليرغم برخورداري از تخصص حاضرند به رايگان خدمت كنند يا در نمايي متفاوت در صورت عدم كسب نتايج توسط سرخابيها، مجموعه ورزشي آزادي را با وجود تمامي تمهيدات امنيتي انديشده شده، تخريب كنند!
هواداراني كه عمدتاً قشر جوان جامع را شامل ميشوند و آنها با تماشاگرنما خوانده شدن، به رسميت شناخته نميشوند تا به نوعي فرهنگ حاكم بر فوتبال ايران، با اين رفتارها زيرسوال نرود. يكي از اين هواداران افراطي در پيامي براي تابناك، دامنه رفتارهايش را به رشته تحرير درآورده بود كه حاوي نكات جالبي است.
"اين نوشته حاصل حدود 15سال تجربه است که بهترين و پرشورترين اوقات جواني براي آن صرف شده است. نداشتن راهنمايي درست و غرور کاذب در نوجواني و جواني فرد را به سمتي مي کشاند که کارهاي جنون آميزي انجام دهد.
زماني که از مرز 30سال گذشت درک ميکند که چگونه بهترين و حساسترين اوقات سرنوشت سازش را از دست داده است. اکنون اين جمله يكي از بزرگان را بهتر درک مي کنم که فرمودهاند:جواني شعبه اي از ديوانگي است.
تا جايي که از کودکي يادم هست؛ مادرم بيشتر وقتها لباسهايي با يکي دو شماره بزرگتر با رنگهاي آبي و يا سبز برايم ميخريد! دليلش هم اين بود:" لباسها بايد دوسه سالي به تنت بره و زود كوچك نشه، رنگهاي آبي و سبز رنگهايي سنگينند و مثل رنگهاي قرمز و زرد رنگهايي جلف وسبک و زننده نيستند". البته او در آن زمان هرگز نميدانست که طرفداري يک رنگ يعني چي!؟ اما سوسويي از علاقه به رنگ آبي را در وجودم بالاجبار ايجاد کرد.
قبل از راهنمايي وقتي روي ديوارهاي کوچه مي خواندم: آبيته يا قرمزته نميدانستم معنيش چيست!
اواخر دوره راهنمايي بودم که رگههايي از علاقه نسبت به تيم آبي پايتخت در دلم شکل گرفت. روز به روز بيشتر شد. بلاخره معني آبيته و قرمزته را هم فهميدم.
هنگام ورود به دبيرستان که فرا رسيد از نوک پا تا فرق سر لباس آبي خريدم. جوراب، شلوار، پيراهن، گرمكن و حتي زيرپوشم آبي بود. فقط کفش آبي پيدا نكردم که يك جفت کفش چرمي مشکي رنگ خريدم. هر كس مرا ميديد فكر ميكرد مرض آبي (در مقابل زردي) گرفتهام!
پدرم بعد از چند سال که به من قول دوچرخه داده بود بالاخره خريد، اما بنده خدا خبر نداشت که قرمز را دشمن ميدانم! چارهاي نبود جز اين که با نوار آبي تنه قرمز دوچرخه را پنهان کنم. کلاسوري با رنگ آبي نيافتم و مجبور شدم کلاسوري را بخرم و آنرا با يک کلاسور مستهلک يکي از دوستانم که عکس استقلال روي آن بود عوض کنم! هميشه هم طوري کلاسور را ميگرفتم که اطرافيان و عابران جمله روي آن و عکس تيم استقلال را ببينند! جمله روي کلاسور اين بود: استقلال پرافتخارتين تيم آسيا. کيف ميکردم که پُز استقلال را بدهم! رنگ آبي منحصر به لباسهايم و کلاسورم نبود. چراغ خواب، ليوان، تسبيح و هرچيزي را که مي خواستم بخرم مي بايست آبي بود تا خريدارش باشم!
يك سالي نگذشته بود که اکثر اطرافيان و آشنايانم مرا با رنگ و تعصب آبي مي شناختند. طرفداري رنگ آبي را براي خودم افتخار ميپنداشتم و با فخر وغرور مي گفتم:" تيم من پرافتخارترين تيم آسياست."
از دوم دبيرستان به بعد تابستانها با دوستانم به کوه مي رفتيم و بندههاي خدا را مجبور مي کردم که حتما لباس آبي بپوشن تا با پارچه نوشته گروه کوهنوردي استقلال عکس بگيريم!
دفترچه کوچکي داشتم و تمام خبرها و نتايج استقلال به همراه اسم گلزن، دقيقه زدن گل، تعويضها و ... را ياداشت ميکردم. مثلاً اگر تيم ذخيره فوتسال استقلال مسابقهاي غير رسمي و دوستانه داشت حتماً ميبايست از نتيجهاش خبردار ميشدم و آنرا داخل دفترچه ثبت ميکردم! نتيجهاي که شايد طرفدارهاي پروپاقرص تيم آبي توي پايتخت خبر نداشتند، اما من توي يک شهرستان دور افتاده از آن خبر داشتم. براي اطلاع يافتن شبکه 2 نيز وجود نداشت، چه برسد به شبکه 3و به همين دليل، به ناچار از راديو و نشريات کسب خبر ميکردم. عشقم نگارش نامه به برنامههاي ورزشي راديو شده بود تا نامهام از راديو خوانده شود. در دل کوهستان و 1000کيلومتر دورتر از تهران، برنامههاي راديو تهران را دنبال مي کردم تا از معشوقه آبيام خبري بشنوم!
پول تو جبيبي زيادي نداشتم، اما با وضعيت نامناسب اقتصادي خانواده سعي ميکردم پياده به مدرسه بروم تا بجاي کرايه تاکسي بتوانم روزنامه و مجله ورزشي بخرم. توي کلاس هم به جاي گوش دادن به معلم و نوشتن جزوه، روزنامه ورزشي را توي کشوي نيمکت ميگذاشتم و دزدکي دور از چشم معلم مطالب نامربوط برخي روزنامههاي ورزشي را مي خواندم. البته آن زمان که نامربوط نبود، گلواژههاي عشق آبي بود در لابه لاي ورقهاي روزنامه!
اول سال هم كه كتابهاي نو را با تصاوير رنگي مجلهها و روزنامهها از بُردهاي استقلال جلد ميگرفتم تا با بردهاي استقلال پُز بدم!
شانس برگشت و تيم محبوبمان از پرافتخاري آسيا به ليگ دسته سوم کشور سر در آورد! فکر ميکنيد بر سر اين شيدايي آبي چي آمد؟ چارهاي نبود جز اين که چندين بار گريه کند و يا اين كه به بردهاي چندينتايي در برابر تيمهاي ضعيف دلخوش كند!
روحيه مذهبي خانواده مرا بچه مذهبي بار آورده بود و لذا روزهاي بازي استقلال و پيروزي روزه ميگرفتم تا به دعايم استقلال ببرد! يک بار به طور عجيبي تيم محبوبم برنده شد: نيمه اول استقلال 2بر صفر از حريف عقب افتاد. بين دو نيمه به نماز ايستادم و از اندک نمازهاي باتوجه و خاشعانهام را خواندم! هنگام قنوت دعا کردم اگر استقلال ببرد 3 روز روزه بگيرم! دعايم عجيب مستجاب شد! در دقايق اوليه استقلال يک گل جبران کرد و در ادامه بازي را به تساوي کشاند. بازيکنان پيروزي عصبي شده بودند و در پي درگيريها يکي دونفرشان اخراج شد. تعدادي از هوادارهاي پيروزي به وسط بازي ريختند و بازي نيمه کاره رها شد. فرداي آن روز بازي 3بر صفر به نفع استقلال اعلام شد! اگر اشتباه نکنم از همان بازي بود که پولهاي مفت مملکت براي آوردن داورهاي خارجي بازي سرخآبي خرج شد.
در دبيرستان اگر موضوع انشاء خاطره يا گزارش بود، با فوتبال ربطش ميدادم! يادم ميآيد سوم دبيرستان(سال1374) كه ميبايست يك گزارش خيالي بنويسم با خيال خودم فينال جام جهاني 1998 را به روي كاغذ آوردم.
همكلاسيهايم كلي كيف كردند. از لاي روزنامهها اسامي تيمهاي اميد ايران و برزيل را در آوردم و شرح بازي را به صورت خيالي نوشتم. اسامي تيم ملي را بيشتر از بازيكنان استقلال نوشتم! ايران با نتيجه 3بر2 برنده شد!
جالب اينجا بود كه بعد از برد 2بر 1 ايران مقابل آمريكا يكي از دوستان به انشاء چند سال قبل من اشاره كرد كه بسيار به هم شبيهاند! وقتي دوباره آن انشا را مرور كردم متوجه شدم گلي كه زرينچه سانتر كرد و استيلي آن را زد، تقريباَ شبيه به گلي بود كه من پيشبيني كرده بودم! در انشاء من زرينچه توپ را سانتر ميكند و علي دايي با سر گل را ميزند.
در برابر تعصبهاي بيجاي من، چندين مرتبه مادرم کتري را به سويم پرت کرد؛ اما فايدهي نداشت! عشق آبي با ضربه کتري و قوري از سر من بيرون برو نبود! يکي از بستگانم هم مثلاً مي خواست نصيحتم کند و بگويد اين راه اشتباه است؛ جلو جمع اين گونه نصيحت ميکرد که اگر از طرفداري استقلال دست برنداري و درس نخواني، من طرفدار پيروزي ميشوم!
من هم که در اوج غرور بودم وقتي اين گونه نصيحتها را ميشنيدم تندروتر ميشدم و به لج هم که شده بود راه انحرافيام را بيشتر ادامه ميدادم! روزها و ساعتها با دوستان از جنس قرمزم، جار و جنجال راه ميانداختيم. آنها پز 6تايي را مي دادند و ما هم آمار بردهاي بيشتر استقلال را! با دوستهاي قديميام سر حرفهايي پوچ قهر ميکردم! تفكري كه داشتم اين بود كه اگر كسي طرفدار يك تيم فوتبال نباشد و تيمهاي خارجي را هم نشناسد آدم عقب افتادهاي است!
با اين همه ديوانگي هايم در دبيرستان همه اطرافيانم مرا به عنوان شاگرد درسخوان مي شناختند؛ چون در راهنمايي هميشه شاگرد اول يا دوم بودم. در دبيرستان به سطح شاگردهاي متوسط تنزل يافتم. اما با همه اين اوصاف اقوام توقع قبولي در کنکور در يک رشته خوب مهندسي را داشتند! مگر با اين همه حماقت کسي دانشگاه قبول ميشود؟! ديوانه بازيهايم وقتي تکميل شد که با دانستن بسياري از سوالات 4 امتحان نهايي، آنها را غلط نوشتم! درست به سوالها پاسخ ندادم تا ديپلم نگيرم و از سربازي نروم و يکسال درس بخوانم! اما چشمتان روز بد نبيند؛ با 4 تبصره (افتادن از 4 درس) به من زورکي ديپلم دادند! وقتي هم که فهميدم ديپلم گرفتم يکراست به پاسگاه محل رفتم و براي سربازي اسم نوشتم!
عشق آبي با وجود شکست در ماراتن کنکور در سربازي هم همچنان ادامه داشت! چندين صفحه از دفتر خاطرات سربازيام را به آرم استقلال و شعرهايي در وصف آن اختصاص داده بودم. اما روزگار افول اين عشق پوچ آهسته آهسته فرا رسيد. سربازي تاثير مثبتي برايم داشت؛ شرايط بد آب وهوايي و سخت گيريهاي پادگاني مرا به ورزش واداشت به جاي ديدن ورزش! از ورزش لذت بردم تا تماشاي ورزش.
از سربازي که برگشتم دوروبرم را نگاه کردم و مشاهده كردم همشاگرديهايي که زماني تنبل تر از من بودند سالهاي آخر دانشگاهشان است و من جا مانده از قافله محسوب ميشوم! به گذشته خود و 7 سال از دست رفته فکر کردم! 7 سالي که به خاطر عشقي پوچ سپري شد و از آن استفاده نکردم. به خود آمدم و تصميم به جبران گرفتم. جبران 7 سال را چگونه مي توانستم انجام دهم! يکسال سختي کشيدم از 5صبح تا نيمه شب درس خواندم و الحمداله در يکي از رشتههاي مهندسي قبول شدم.
وقتي در فضاي فرهنگي دانشگاه قرار گرفتم از عشق آبي دست شستم و با هر روز كه بيشتر مطالعه ميكردم بيشتر بر ديوانگيهايم واقف ميشدم و از اين رفتارها و تفكرات فاصله مي گرفتم.
روي سخن اين نوشته بيشتر با عزيزاني بود که بطور غيرمعقول نسبت به تيم، شخص و يا هر شياي تعصب دارند.
اگر 7سال به جاي مطالب بعضاً غيرواقع برخي روزنامههاي ورزشي زبان خوانده بودم، در حال حاضر حداقل درحد بالايي زبان ميدانستم! اگر به يک رشته هنري پرداخته بودم، با آن عشق و علاقهاي که بيخودي خرجش کردم مي توانستم در عرصه هنر حرفي براي گفتن داشته باشم! اگر قرآن خوانده بودم، حالا حافظ قرآن شده بودم! اگر مطالعه کرده بودم حالا اين قدر بي سواد نبودم.
حال اگر کسي را ببينم که با وجود کار داشتن و درس داشتن هنگام مسابقه نه چندان مهمي از استرس بازي بالا و پايين ميپرد و به وجودش استرسهاي بيخودي وارد ميكند، به حالش تاسف ميخورم. تعجب ميكنم چگونه بعضي خانمها به ورزشي علاقه دارند كه هر لحظه در آن فحش و توهين شنيده ميشود و مسائل غير اخلاقي هم در آن به وفور وجود دارد. چگونه منطق چندين هزار نفر در يك ورزشگاه در اثر هيجاني زودگذر از كار ميافتد و به هر چه دم دستشان برسد صدمه مي زنند؛ از صندليهاي ورزشگاه گرفته تا اتوبوسهاي شركت واحد!
اگر كسي در تلويزيون از فطرت الهي انسان و فضايل اخلاقي انسانها سخن بگويد به جز عدهاي قليل پاي برنامه نمينشينند، اما براي 2 ساعت فوتبال تمام كارها و تكاليف حذف ميشود و ميليونها نفر سر كار ميروند! چند ميليارد ساعت مفيد در كشورمان در هر سال صرف ديدن فوتبال ميشود!؟ كاش حداقل يكهزارم آن صرف ورزش كردن ميشد. ورزش ديدن را به جاي ورزش كردن اشتباه گرفتهاند. بدبختي ما چقدر باشد كه يك شبكه هم اختصاص به فوتبال دادهاند تا پولهاي مملكت در اين راه حيف وميل شود!
اين حقير از 7سال طرفداري افراطي يك تيم هيچگونه دستآوردي ونتيجه مثبتي چه به لحاظ مادي و چه به لحاظ معنوي نداشتم،؛ شما طرفدار فوتبال چطور؟ آيا ديوانههايي چون اين ديوانه را سراغ دارد؟"
در اين ميان اگرچه برخي از اظهارات اين طرفدار افراطي، اين بار از موضع تقابل داراي نگاهي افراطي بوده و قابل بحث و حتي مردود است و به هر حال فوتبال به عنوان يك پديده جهانگير و جذاب، يكي از مسائلي است كه با تكيه بر آن اوقات فراغت پر ميشود و كمترين خاصيت آن تزريق روحيه نشاط به بطن جامعه است كه شايد با ميلياردها تومان هزينه ريالي و يا معادل آن قابل دستيابي نباشد، اما در مجموع افراطيگري در هواداري و همچنين عدم وجود نهادي با برنامه و هدف و كارآمد براي ساماندهي هواداران و تبيين فرهنگ هواداري، باعث شده بسياري از جوانان بخش اعظم انرژي خود را وقف اين مسئله سازند كه با افزايش موج افراطيگري در سالهاي اخير، تاثيرات منفي آنها، به ويژه در ورزشگاهها مشهودتر شده است.
شايد بسياري از مسائلي كه امروزه از آن با عنوان رفتارهاي غيراخلاقي تماشاگرنماها و فضاي نامطلوب حاكم بر استاديوم هاي فوتبال ياد ميشود، از عدم كنترل رفتارهاي هواداران با آموزشهاي مناسب، گماردن ليدرهاي غيرموجه و حتي رفتارهاي تند و زننده ورزشكاران، مربي و مسئولان باشگاهها كه اكثراً براي اين هواداران نقش الگو را ايفا مي كنند، نشات ميگيرد كه ميبايست با بازبيني در اين رفتارها، از چالشهايي كه در بلندمدت براي اين عده از هواداران افراطي كه تعدادشان محدود نيز نيست و همچنين مشكلاتي كه به فوتبال ملي در بلندمدت تحميل ميشود، جلوگيري كرد.
کد:
برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید