دل دیوانهی من قابل زنجیر نبود
ورنه کوتاهی از آن زلف گره گیر نبود
دوش با طرهاش از تیرگی بخت مرا
گلهای بود ولی قدرت تقریر نبود
عشق میگفتم و میسوختم از آتش عشق
که در این مسالهام فرصت تفسیر نبود
دل دیوانهی من قابل زنجیر نبود
ورنه کوتاهی از آن زلف گره گیر نبود
دوش با طرهاش از تیرگی بخت مرا
گلهای بود ولی قدرت تقریر نبود
عشق میگفتم و میسوختم از آتش عشق
که در این مسالهام فرصت تفسیر نبود
دریغ آن گرانمایه سرو جوان
که ناگه فروریخت چون ارغوان
چه پر خون نوشتن این سرگذشت
دلی کو کزین غصه پر خون نگشت
خردمند دیرینه خوش می گریست :
اگر مرگ داد است , بیداد چیست ؟
تنها من وهمتاي هندي ام
شايد
در امتداد کوه به کوه هائي که
شانه هايمان
بحران عراق را به مذاکره نشسته اند
-به هم ميرسيم-
لب مرز هائي که
باز نميشوند
اوارا هاي لبم را لب بدهند
همتا ي هندي ام
دمپائي به پا کرده
همپاي من
هي ميدود
ميدود
که کودکان بادکنک شده را
در امتداد مرزهاي تنم جاي دهد
من نميپذيرم
می گفت گرفته حلقه در بر *** که اینک منم چو حلقه بر در
گویند از عشق کن جدایی *** این نیست طریق آشنایی
از عشق به غایتی رسانم *** کاو باشد گرچه من نباشم
(امیدوارم درست باشه)
من و بنفشه در این فصل سرد هم دردیم
که عمر کوته او هم در انتظار گذشت...
به نظر که درسته اما منم کامل یادم نیست
تشنه آنجا به خاک مرگ نشست
کآتش از آب می کند پیغام !
کام ما حاصل آن زمان آمد
که طمع بر گرفتیم از کام
[احمد شاملو]
محکوم به چیستم که این گونه رهایم می کنی ؟
مگر نه این که با قلبی پر از ایمان خواستی که باشی و یا شاید...
کاش می فهمیدی که عشق بازیچه نیست و دوست داشتن یک حس نه یک اتفاق
افسوس که عشق تو مقدس نبود.بوسه هایت بی هوس نبود
بی من باش!ندیدن چاره ی درد عادت است.
من دیگه برم بخوابم
مرسی فرهاد جان که بودی
خیلی خوب بود
دریا , نشسته سرد
یک شاخه,
در سیاهی جنگل,
به سوی نور
فریاد می کشد
خواهش می کنم
شب خوش
درختی که پیوسته بارش خوری.........تحمل کن آنگه که خارش خوری
یا رب این شمع دل افروز ز کاشانه کیست-----------جان ما سوخت بپرسید که جانانه کیست
هم اکنون 5 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 5 مهمان)