ایـن شــعرهـــا
بـــرونــد بــه جــهنّم
مــن فقــط
دیــوانـه ی آن لحــظه ام
که قــــلبت
زیــــر ســـرم
دسـت و پـــا بزند ...
ایـن شــعرهـــا
بـــرونــد بــه جــهنّم
مــن فقــط
دیــوانـه ی آن لحــظه ام
که قــــلبت
زیــــر ســـرم
دسـت و پـــا بزند ...
Last edited by raha bash; 28-06-2013 at 23:33.
مهر تو با قلب من دمساز گشت
و سکوت مبهم چشمان تو
از برای من دگر یک راز گشت
راز چشمان غبار آلود تو
با شب و روز دلم دمساز گشت
دل ز بهر شادی تو خوب من
همنوا با هر چه نغمه ساز گشت
و خیال تو به جانم جان بداد
واقعیت غرقه در مجاز گشت
همه دنیای من در چشم توست
چشم دنیا محو این ایجاز گشت
ساعت و ثانیه را گم می کنم
من به وقت دیدنت در بازگشت
بیا تا بمانیم
برای از نو ساختن
Last edited by aliaghil; 29-06-2013 at 12:22.
هرچه هستی باش ، اما باش
قيصر امين پور
تمام احساس من خلاصه ایست
از مهربانی هایت که هوای عشق تو را دارد
راز نگاه تو را دارد ، مثل چشمه ای زلال در قلبم میجوشد
و در احساس تو جاری میشود
شهامت می خواهد دوست داشتنِ کسی که
شاید........... ...
هیچ وقت............ .......
هیچ زمان........... ............
سهم تو نخواهد شد
قـــرارمــــان هــمـــــان جـــای همـیشـــگـــی ..
فـــقــط ایـــن بـــــار ....
تـــــــو هـــــــم بـیــــــــــــا ...!!!
تــو هنـــوز...
بــا تمـام نبـودنت...
تنهــا پنــاهگــاه مـن...
از ایـــــن آدمهــــــایـــی...
احساس میكنم
جنگل
به طرف شهر میآيد
احساس میكنم
نسيم در جانم میوزد
احساس میكنم
میشود
در رودخانه آسفالت پارو زد و
قايق راند ...
همه اين احساسها را
عشق تو به من بخشيده است ...
בلــم مـے خواهد نـ ـامـ ـت را صـבا کنمـ
یک طـ ـور בیــ ـگرجـــورے کــﮧ هــ ٠ـیچ کس صـבایت نــکرבه باشـ٠ــבیک طور کـ ـﮧ هــیچ کـ ـس را صـــבا نکرבه باشــ ـــم בلـ ـم می خواهـב نامـ ـت را صـבا کنم
یک طور کــﮧ בلت قــ ـرص شود کــﮧ مــ ـن هستــ ـم یک طور کــﮧ בلـــــم قـ ــ ـ ـرص شودکــه با بــ ـوבن مـ ـنتـــو هــم هستـ ـے
همه رفتن کسی با ما نموندش...
کسی خط دل ما رو نخوندش...
همه رفتن ولی این دل ما رو...
همون که فکر نمیکردیم سوزوندش...
مسعود فردمنش
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)