تو سراپا ادعایی عزیزم...
انكار نكن....من یكبار عشقت را چشیده ام....
طعم كشك میدهد
تو سراپا ادعایی عزیزم...
انكار نكن....من یكبار عشقت را چشیده ام....
طعم كشك میدهد
اگه دیدے طرف مقابلت بآهآت رآه نــمیآد ؛
شڪ نڪن خسته است . . .
چوטּ دآره بآ یڪے دیگه چهآر نعل مـے تآزه...!
تنهایم تنها …
آن سان که تک درختی در فراخنای کویر که
محکومی در سلول انفرادی که بیگانه ای در ازدحام
آدم ها …
و تویی که تنهایی ام را پر می کنی
هرگز نخواهی رسید
چشمان به راه مانده ام
امید دیدنت را از یاد برده است . ..
نزدیک بود
اما دور شد
دستهای ما …
همه چیز خنده دار بود….
داشتن تو…!
بودن من ; ماندن ما….!!
رفتن تو…
این همه آه….
گاهی از این همه خنده گریه ام میگیرد…
و هـَمین روزمــرگــے هاسـت ..
حاشیــه ســازِ لبخنـــدهــامـان
تـــو امـــــا ٬
از آنِ هر لــحظـه مـی شوی
قــلم میـــزنــے ..
تــراژِدی هایِ تَــمـــام روزگــارم را !
قبل از آنکه عاشقم شوی
مرا خوب نگاه کن!
مبادا چیزی از قلم بیفتد که بعدها به چشمت بیاید ...!
![]()
چقدر عاشقانه چسبیده اند به هم
لبهای من و گونه های زیبایت
در سرمای بیست درجه زیر صفر
مگر گرمای عشق جدایشان کند !
میان ابرها سیر میکنم
هر کدام را به شکلی میبینم
که دوست دارم
میگردم و دلخواهم را پیدا میکنم
میان آدمها اما
کاری از دست من ساخته نیست
خودشان شکل عوض میکنند
بـرای اتـفـاق هـایی که نـمی افـتـد …
بـرای دستـی کـه نـگـرفـتم
بـرای اشکـی کـه پـاک نـکـردم
بـرای بـوسـه ای کـه نـبــود
بـرای دوسـتـت دارمـی کـه مـرده بـه دنـیـا آمــد
بــرای مـن کـه وجـودم نـبـودن اسـت
مــرا بـبـخـش …
بغض نیمه کاره
تکرار دروغ هایت
گلویم را می فشارد
چشم هایم را می بندم
از ساده لوحی بی شرم خاطراتم بیزارم
آنگاه که از خودم می پرسم:
«هنوز دوستم دارد؟!...حتی به دروغ-»
"دوستت دارم " گفـــتن هاے من
برای تو تکـــرارے شده است!
این بار تو را به "دوستت ندارم" میهمان مے کنم !
شاید که این دروغ بــــ ــزرگ اندکــے
تــو را به فکـــر وا دارد ..
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)