من عادت می کنم با درد تازه
جدایی شاید از من ؛من بسازه
من عادت می کنم با درد تازه
جدایی شاید از من ؛من بسازه
هر کجا هستم باشم
اسمان مال من است
پنجره. فکر. هوا. عشق . زمین مال من است
جه اهمیت دارد
گاه اگر میرویند
قارچ های غربت؟
(سهراب)
تا کنی محکم حصار جسم ، فرسوده است جان.....تا بتابانی نخ برای پود،پوسیده است تار
رفت در ظلمت آن شب و شب های دگر هم
نگرفتی دگر از عاشق دل آزرده خبر هم
نکنی از آن کوچه گذر هم
من ندیدم دو صنوبر با هم دشمن
من ندیدم بیدی. سایه اش را بفروشد به رمین
رایگان می بخشد . نارون شاخهی خود را به کلاغ
هر کجا برگی هست . شوق من میشکفد
(سهراب)
درياي بيكران باشي ياگودال كوچك آب
فرقي نميكند زلال كه باشي آسمان در توست
#8500
درخت مدرسه پر بار و برگ کودک شد
درخت کوچه __ که ناگاه برگ و باد آشفت ___
پلنگ خوفی در کوچه ها رها گردید
گل سیاه بزرگی در آفتاب شکفت .
___________________________
8501#
تا عرش رفته بودم
ماندم جدا همیشه من ازکاروان پول
باری براهها
آنها که کوله ای ز طلا بار داشتن
پا را بر روی شانه من می گذاشتند.
و من
در آن زمان براه
بودم خری که بار طلاهای دیگران
بر دوش می کشد .
Last edited by Doyenfery; 23-05-2007 at 00:00.
سلام به همگی:
دارم سخنی با تو گفتن نتوانم
وین درد نهانسوز نهفتن نتوانم
من او را پيش از اين هرگز نديده
و نام او را نيز نشنيده
ولي انگار با هم روزگاري اشنا بوديم
نمي دانم كجا بوديم كه من در نيلي چشمان او
او در كبود رود شعر من زمانها در شنا بوديم
سلام
مصلحت نيست که از پرده برون افتد راز
ور نه در مجلس رندان خبري نيست که نيست
سلام و شب بخیر
هم اکنون 4 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 4 مهمان)