دورا دور عاشقت شدم
دورا دور نگرانت بودم
دورا دور عشق ورزیدم
و حال
عاشق شدن و عشق ورزیدنت به دیگری را
دورا دور می بینم
و از همین دورا دور می میرم !
دورا دور عاشقت شدم
دورا دور نگرانت بودم
دورا دور عشق ورزیدم
و حال
عاشق شدن و عشق ورزیدنت به دیگری را
دورا دور می بینم
و از همین دورا دور می میرم !
خدایا تو در باور یک یک ما جا داری/
در پسِ هر نفس سرد و غم انگیز دلم جاداری
تو به من از نفس گرم ، تو نزدیک تری/
تو که از ،شمع وجود همه نزدیک تری
تو که با هر نفسم می روی و می آیی/
تو که وقتـــِ غم و تنهایی من می آیی
تو بمان، با من بمان ، تنها تو ، که تنها شده ام/
تو فقط با من بمان هر لحظه ، که تنها شده ام
من از آرام ترین صبح دل انگیزِ سحر خسته شدم/
من که با این همه آسودگی از صبح و زمین ، خسته شدم
خدایا تو بمان با من و تنها تو بمان/
تو بیا در پسِ این خانه ی بی تو ،تو بمان
n.pineapple
Last edited by Йeda; 10-05-2013 at 22:55.
مانند یک بهار…. مانند یک عبور….
از راه میرسی و مرا تازه میکنی.
همراه تو هزار عشق از راه میرسد
همراه تو بهار…
بر دشت خشک سینه من سبز میشود.
وقتی تو میرسی….
در کوچه های خلوت و تاریک قلب من … مهتاب میدمد…
وقتی تو میرسی…
ای آرزوی گم شده بغض های من…
من نیز با تو به عشق میرسم…
هی فلانی!
دیگر هوای برگرداندنت را ندارم…
هرجا که دلت میخواهد برو…
فقط آرزو میکنم
وقتی دوباره هوای من به سرت زد، آنقدر آسمان دلت بگیرد که با هزار شب گریه چشمانت، باز هم آرام نگیری…
و اما من…
بر نمیگردم که هیچ!
عطر تنم را هم از کوچه های پشت سرم جمع میکنم،
که نتوانی لم دهی روی مبل های راحتی،با خاطراتم قدم بزنی!
بیا مثلِ دو تا خط موازی
دور از معادلات ِ پوچ و پیچیده
جایی بیرون از تخته ی سیاه
قرار بگذاریم
هر چقدر می توانی از حساب و کتاب،
دوری کن
آدم ها همگی معلم ریاضی هستند
آسوده دو و دو را چهار صدا می کنند
ولی من و تو را که همیشه در آغوش هم بودیم
جمع نمی بندند
گردش زمین به دور خورشید را قبول دارند
ولی برای منی که روز و شب
دور تو می گردم
سخت می گیرند
ازم آرام رو بگیر راحت دنیام رو بگیر
از لبم جام و بگیر و دلخوشی هام رو بگیر
اما احساسی که من بهش دارم ازم نگیر
میگن باد آورده رو باد می بره
اما
تو که با پای خودت آمده بودی ...!!!
دوستان نظم تاپیک رو رعایت کنید انتقاد و نظرتون رو میتونید در پروفایل یا پیام به اطلاع هم برسونید
پست هایی که ارسال میشه درصورت مغایرت با قوانین حذف خواهد شد
تشکر از توجه شما
غریب تر از مردی که اشک می ریزد
زنی است که هنوز نمیداند چگونه آرامش کند ...
ای شب، به پاس صحبت دیرین، خدای را
با او بگو حکایت شب زنده داریم
با او بگو چه می کشم از درد اشتیاق
شاید، بشتابد به یاریم
ای دل، چنان بنال که آن ماه نازنین
آگه شود ز رنج من و عشق پاک من
ای شعر من، بگو که جدایی چه می کند
ای چنگ غم، که از تو به جز ناله بر نخاست
راهی بزن که ناله از این بیشتر کنی
ای آسمان، به سوز دل من گواه باش
کز دست غم به کوه و بیابان گریختم
داری خبر که شب همه شب دور از آن نگاه
مانند شمع سوختم و اشک ریختم
ای روشنان عالم بالا، ستاره ها
رحمی به حال عاشق خونین جگر کنید
یا جان من ز من بستانید بی درنگ
یا پا فرانهید و خدا را خبر کنید
آری، مگر خدا به دل اندازدش که من
زین آه و ناله راه به جایی نمی برم
جز ناله های تلخ نریزد ز ساز من
از حال دل اگر سخنی بر لب آورم
آخر اگر پرستش او شد گناه من
عذر گناه من، همه چشمان مست اوست
تنها نه عشق و زندگی و آرزوی من
او هستی من است که آینده دست اوست
عمری مرا به مهر و وفا آزموده است
داند من آن نیم که کنم رو به هر دری
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)