رها کردی چرا دســـــت و دلم را ؟
![]()
به خاک و خون کشیدی حاصلم را
مرا تو میکشی صـــــــــدبار در روز
ولی من دوســـــــت دارم قاتلم را
رها کردی چرا دســـــت و دلم را ؟
![]()
به خاک و خون کشیدی حاصلم را
مرا تو میکشی صـــــــــدبار در روز
ولی من دوســـــــت دارم قاتلم را
دیر نیستـــ ؟
همیشه می ترسیدم از روزی که بیایی و من ... نباشـــم
دیر شده... من دیگر آن انسان قبلی نیستـــم
شاید همین حالا قصــد رفتن کردم...
شاید یادت را به دستـــ دیوار ها سپردم
شاید خاطراتتـــ در دلم سوختــ و خاکستـــر شد
دیر شده.... حتی اگر بیایی من باشم ..
دیگر آن کودکـــِ دلرحم و خندان نیستـــم
همه را خوب شناختم
زمانی که لبــه پرتگاه بودم و با نگاه تو سقوط کردم ...
هیچکس دستان مرا نگرفتـــ و
تنها یکــ دست به سمتم دراز شد که آن هم مرا به پایین انداختـــ...
چه دوستان خوبی...
تو که نیستی همه فریبم می دهند...
دیر شده ... بیا تا از نو ببسازیم ...
" تـــو "
شـــب همــ ڪـ ه بــاشی،
"مــטּ "
ســـتاره می شـــومــ،
می چســــبمــ،
بـ ه پــیرهــــنِ ســـیاهـتـــ!
ツツツღ♥ღ♥ ღ♥ღ♥ღ♥ ღ♥ツツツ
به من بگو چرا میری بگو گناه من چیه؟
عکستو آغوش می گیرم اشک تو چشام حلقه میشه
ازم بریدی مگه ازم چی دیدی؟
بغض صدامو چرا تو نشنیدی؟
دارم میخونم با یه دل شکسته
ببین دل من هنوز به پات نشسته
ازم بریدی من که برات میمردم
کدوم گناهوکردم که پاشو خوردم
چشمامو هرشب به یاد کی ببندم؟
برام چی مونده به دل خوشیش بخندم؟
باز یادت میکنم تا نگویی بی وفاست/از تو دورم ولی این دل همیشه با توست . . .
فردا بیا دادگاه تکلیفمون معلوم بشه/ تیر مرامت خورده به قلبم/ رضایت بی رضایت
هرگز فراموش نخواهم کرد که برای داشتن تو/دلی را به دریا زدم که از آب واهمه داشت
Last edited by Mehran-King; 07-05-2013 at 18:27.
هوا را هر چقدر نفس بکشی
باز برای کشـــــــــــیدنش بال بال میزنیــــ
مثل تــــــــــــــــو
که هر چقـــــــــــدر باشی
باز بایــــــــــــد باشی...
در سمت تــــــــــــــوام،
دلم باران، دستم باران،
دهانم باران، چشمـــــــــــم باران...
روزم رابا بندگی تو پاگشا می کنم...
هراذانـــــــــی که می وزد،
پنجره هــــــا باز می شوند...
یاد تو کوران می کند...
هر اسم تو را که صدا می زنم....
مــــــاه در دهانم هزار تکه می شود...
کاش من ،همـــــــــــــه بودم...
باهمه ی دهان ها ترا صدا می زدم...
کفش های ماه را به پا کرده ام...
دوباره عـــــــازم توام...
تا بوی زلف یاردر آبادی من است...
هرلب که خنده ای کند...
از شادی من است...
زندگی باتوست...زندگی همین حالاســــــــــت...
محمد صالح اعلا
من فردا مسافرم ...مسافر شهر عشق
زندگی را تو بساز ، نه بدان ساز که سازند و پذیری بی حرف
زندگی یعنی جنگ ، تو بجنگ ، زندگی یعنی عشق ، تو بدان عشق بورز ...عشق و ديگر هيچ
![]()
Last edited by hamid_diablo; 07-05-2013 at 19:55.
اون که داری بد باهاش تا می کنی
سنگ صبور غمه و خبر نداری
اون که داری پشت پا بهش می زنی
پشت پا خورده نامردی و خبر نداری
اون که داری بوته اش رو از ریشه در میاری
ریشه اش در خاک خشکیده و خبر نداری
اون که داری از جاده بیرونش می کنی
واژگون شده عشق و خبر نداری
اون که داری دلشو می شکونی
دل شکسته ترین و خبر نداری
باور نکن تنهایی ات را / من در تو پنهانم تو در من
از من به من نزدیکتر تو / از تو به تو نزدیکتـــر من
باور نکن تنهایی ات را / تا یک دل و یک درد داریم
تا در عبور از کوچه عشق / بر دوش هم سر می گذاریم
دل تاب تنهایی ندارد / باور نکن تنهایی ات را
هر جای این دنیا که باشی / من با توام تنهای تنها
من با توام هر جا که هستی / حتی اگر با هم نباشیم
حتی اگر یک لحظــه یک روز / با هم در این عالم نباشیم
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)