هر کس به طريقی دل من می شکند
بيگانه جدا ، دوست جدا می شکند
بيگانه اگر می شکند گله ای نيست
از دوست بپرس که چرا می شکند ؟
اواتار جدید مبارک
هر کس به طريقی دل من می شکند
بيگانه جدا ، دوست جدا می شکند
بيگانه اگر می شکند گله ای نيست
از دوست بپرس که چرا می شکند ؟
اواتار جدید مبارک
دلا خو کن به تنهایی که از تن ها بلا خیزد
سعادت ان کسی دارد که از تن ها بپرهیزد
دوس دارم قایق سواری رو ، ولی
جز تو از هیچ کسی دریا نمی خوام
من تو رو می خوام اونا رو نمی خوام
نفسم تویی هوارو نمی خوام
موهای خیلی پریشون نمی خوام
آدم زیادی مجنون نمی خوام
می دونی چشم منو گرفتی و
جز تو هیچی از خدامون نمی خوام
آخرین روز وداع گریه کردم بی صدا
حیفم اومد که تو رو بسپرم دست خدا
اگه با رفتن تو عشق ما تموم میشه
تو نباشی میدونم عمر من حروم میشه
برو با ستاره ها روشنی چراغ توست
دیگه تاریکی شب نمیاد سراغ تو
برو فکر من نباش راه من راهی جداست
کاشکی می شد بدونم خونه ی عشق کجاست
نگو یه روز میری و پیشم نمیای دیگه
اگه اگه مث قدیما منو نخوای دیگه
اما باز به یاد تو گریونه دلم دیگه
دیگه بعد تو عاشق نمیشم
اااااااااااااا
دوست خوبم شعر شما باید با اخرین حرف شعر قبلی شروع بشه
مکن فراخ روی در عمل اگر خواهی.................که وقت رفع تو باشد مجال دشمن تنگدوس دارم قایق سواری رو ، ولی
جز تو از هیچ کسی دریا نمی خوام
من تو رو می خوام اونا رو نمی خوام
نفسم تویی هوارو نمی خوام
موهای خیلی پریشون نمی خوام
آدم زیادی مجنون نمی خوام
می دونی چشم منو گرفتی و
جز تو هیچی از خدامون نمی خوام
تو پاک باش و مدار ای برادر از کس باک................زنند جامه ناپاک گازران بر سنگ
خیلی ممنوناواتار جدید مبارک
گر گرفته تن من
باد موهای مرا تاب نداد
و صدایی که رسید
رادیو روشن شد
پلک هایم متورم شده بود
بوی انجیر و هوا
بوی انگور و درخت
بوی باران که مرا می بوسید
دوست دارم گرد باشم تا ز دامان تو خیزم
طوف کوی تو نمایم، مقدمت گردد مکینم
دوست دارم خاک باشم تا نهی پا بر سر من
یا به اشک دیدگانت نیمه شب سازی عجینم
دوست دارم آه باشم تا برآیم از نهادت
رخنه در افلاک بنماید شرار آتشینم
دوست دارم ژاله باشم تا ببارم ز ابر مویت
با سرانگشت محبت خود بگیری از جبینم
دوست دارم اشک باشم، دور چشمان تو گردم
بر رخ ماهت بریزم، روی دامانت نشینم
دوست دارم نقطه باشم، مردم چشم تو گردم
یا به بالای لبت در گوشه ای عزلت گزینم
دوست دارم خال باشم جا گزینم بر عذارت
همچو زنگی بچه از گلزار رویت گل بچینم
دوست دارم آینه باشم فتد عکس تو در من
تا تو خود در من ببینی، من رخ ماه تو بینم
من تصور می کنم
عطر تو پیچیده است
دستهای سبز تو
میوه ها را چیده است...
در حیاط خانه ام
یاد تو گل می کند!
پس خدای مهربان
عشق را پل می کند...
چه شعر قشنگی . کامله ؟
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)