ساکن منطقه عقـل
چه میداند که؟
عشق، در لحظه اقامت دارد...
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
ساکن منطقه عقـل
چه میداند که؟
عشق، در لحظه اقامت دارد...
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
مے شَـــــود ڪَمـــے بـــــــﮧ یـــــــادَم بـاشے ؟ ؟ ؟
مے دانَــــــم ڪــار دارے سَـــرَت شُلــــوغ اســــــت
فَقَــــط لَحــــظِــــﮧ اے بـﮧ ذِهنَــــت خُطــور ڪُـنَــد ، ڪِـﮧ یڪــ جــایـــے
ڪَســـے . . . وَقــتِ خــوابَـــش ، ، ، بَـــراےِ تـــــــــو اشڪ مے ریـــــــزَد
ڪــافیســـــت .
ایــטּ روزهــــا دُنیـــا ، دنیـــاےِ بــے قَـــــراریهـــاستـــ ..
ما در پیاله عکس رخ یار دیده ایم
ای بی خبر از لذت شرب مدام ما
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
ثبت است برجریده عالم دوام ما
...
حافظ
تقصیر دلم چیست اگر روی تو زیباست
حاجت به بیان نیست که از روی تو پیداست
من تشنه ی یک لحظه تماشای تو هستم
افسوس؛که یک لحظه تماشای تو رؤیاست
اگـــر دیگر در کنارتـــ نیستم
به این معنی نیستـــ که به یادتـــ نیستم
من همیشه در یاد تو
ولی
دور از خودتـــ
در هر لحظه از ثانیه های خاکـــ گرفته ی با تو بودن
در رویاهای کودکانه ام
در ساحل آرزوهایمانــ
با تو قدم می زنم...
با هر زبانی گفتم "دوستت دارم" باورت نشد
باورت نشد
نمی دانم! زبان من مشکل داشت یا باورهای تو
می دانم که مشکل از زبانم نبود
چرا که بارهای بار با نگاهم گفتم
با صدایم گفتم
با سکوتم گفتم
گفتم و گفتم و گفتم
ولی...
این بار با زبان دیگری می گویم
با زبان قلمم
می نویسم تمام برگهای سفید دفترم را
با جمله ایی کوتاه:
"دوستت دارم"
شاید زبان قلمم از زبان قلبم گویاتر باشد
به هیچ روزی پس ات نمـــ ــــ ـی دهم ،
به هیچ ساعتی ،
به هیچ دقیقه ای ،
به هیچ ثانیه ای
به هیچ هیچی !
سخــــ ــــت چسبیده ام تمامت را....!.
در من تمام توست...!.
و در تو تمام انچه که دوست دارم''
وقتی که به نفس نفس می افتم
دیگه حتی از چشمهام هیچ اشکی نمی باره..
وقتی بغضم توی گلو قفل میشه و
نمی ذاره که این اشک بباره
ساعت ها من رو خیره می کند
دیوار زندگیمو مثل آسمون شب ،تیره می کنه...
حالا منم و حسرتــِ یه لحظه با تو بودن
منــ و سکوتـــِ غم و
یه عمر بی تو بودنــــــ
.............................................
گفتی که هزاران رودخانه اشک ریختی
ولی حالا دیگه می خوای شنا کنی و به ساحل برسی
ولی منو غرق در اشکهام تنها نزار
حالا از تو می خواهم که یک فرصت به من بدهی
من در کنارت خواهم بود
وقتی میخوای نفس بکشی من هوای تو می شم
من در کنارت خواهم بود
برات زندگی می کنم و بخاطرت می میرم
خورشید رو از آسمون بخاطرت می دزدم
کلمات نمی تونن نشون بدن که عشق من چه کارهایی برات حاضره انجام بده
من در کنارت خواهم بود
می دونم که میدونی ما اوقات خوشی با هم داشتیم
ولی حالا خودشون رو مخفی کردن
میتونم فردا رو بهت قول بدم
ولی می خوام ذره ایی از تو باشم
عزیزم وقتی تشنه ای من آب برای تو می شم
من در کنارت خواهم بود
دلتنگی چه حس بدی است....
تنهایی چه حس بدی است
کاش...
پاره ای ابر میشدم
دلم مهربانی می بارید
کاش نگاهم شرار نور میشد
اشتی میدادش
و
که دوست داشتن چه کلام کاملی است
و
من...
چقدر دلم تنگ دوست داشتن است!
هم اکنون 3 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 3 مهمان)