ياري اندر كس نمي بينيم ياران را چه شد
دوستي كي آخر آمد دوستداران را چه شد
ياري اندر كس نمي بينيم ياران را چه شد
دوستي كي آخر آمد دوستداران را چه شد
یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم
دولت صحبت آن مونس جان ما را بس
از در خویش خدا را به بهشتم مفرست
که سر کوی تو از کون و مکان ما را بس
البته شعری که آقا محمد از سعدی گفتند هم بسیار قشنگه.
بهبه جلال جون برگشتی
دلمون برات تنگ شده بودا!!!!
سيمرغ طلايي پر و بالي است که چون من
از لانه برون آمده دارد سر پرواز
زهی خجسته زمانی که یار باز آید
بکام عمزدگان غمگسار باز آید
مقیم بر سر راهش نشسته ام چون گرد
بدان هوس که بدین رهگذار باز آید
تشکر دوست عزیز.
"دستانم را کاشتم "
ده ها بار
نرویدند
باور کنید، باور کنید
من اهل اینجا نیستم.
ببخشید دیر اومدم
مکن به چشم حقارت نگاه در من مست
که ابروی شریعت بدین روش نرود
تو کز مکارم اخلاق عالمی دگری
وفای عهد من از خاطرت به در نرود
تاپیک خودتونه، هر وقت دوست داشتین بیاین!
دل به هر کي دادي از سادگي دادي
زندگيت رو پاي دلداگي دادي
هر جا که ديدي چراغي پر فروغه
تا بهش رسيدي ديدي دروغه
عاشق و خسته و غمگين و پريشون
دل بي کس دلک بي سر و سامون
مرسی
Last edited by magmagf; 20-05-2007 at 00:36.
نیم نانی گر خورد مرد خدا...........بذل درویشان کند نیمی دگر
ملک اقلیمی بگیرد پادشاه............همچنان در بند اقلیمی دگر
روزی ز سر سنگ عقابی به هوا خواست
بهر طلب طعمه پر و بال بیاراست
تو هرگز رسیدی به فریاد کس................که می خواهی امروز فریادرس
همه تخم نامردمی کاشتی.............ببین لاجرم بر که برداشتی
که بر جان ریشت نهد مرهمی..............که دلها ز ریشت بنالد همی
تو ما را همی چاه کندی براه..............بسر لاجرم درفتادی بچاه
هم اکنون 2 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 2 مهمان)