می توان پنجره را قاب چشمان تو کرد
اگر فقط در میانش ایستاده مرا بنگری
با لبخندی بر لبانت!
در روحم. .. قاب ترا برای ابد حفظ خواهم کرد
با عکسی از تو با لبخندی بر لبانت ...
که روح اشعار من است!
عکس قاب گرفته ترا ...
بر دیواره ی درونی قلبم
آویز خواهم کرد
با لبخندی بر لبانت ....که شادی قلبم بود!
و در اندیشه ام..
قاب عکس دیدگان ترا مینگرم
با لبخندی بر لبانت ...
که طراوت اندیشه هایم بود!
امروز چرا
قطره اشکی در چشمانت درخشید؟!
... چرا؟!
کجاست آن لبخند زیبای لبانت
که روح اشعار من
شادی قلب وطراوت اندیشه هایم بود؟
کجاست؟! ... چه شد مگر!
آه... بیا بخاطر دل ...یکبار دیگر
در قاب پنجره ی عشق من بایست
با لبخندی برلبانت