4 سال پيش بود با حدود 16 نفر از بچه ها به مقصد مشهد جهت زيارت ( 3 تا کوپه کامل هم گرفته بوديم )!!!!!!! سوار قطار شديم . يادم نمياد از فرط خنسيه بر و بچ بود يا نبودن بليط که به کوپه هاي درجه 2 تن داديم . اگه سوار کوپه هاي درجه 2 شده باشيد مي دونيد که صندلي هايي با چرم سرمه اي دارن که تو شبا کشويي باز مي شن و کل کوپه مي شه يه تخت يک تيکه که همه کنار هم بايد روش بخوابن . از قضا اون شب نوشابه ( و نه چيز ديگر ) زيادي خورده بودم و به دليل امکان احتياج به قضاي حاجت کنار در کوپه خوابيده بودم تا اگه شب بهم فشار اومد سريع در کشويي رو باز کنم و بپرم بيرون. ساعت 2 بود که ديگه نتونستم تحمل کنم و بين خواب و بيداري در رو باز کردم و رفتم دستشويي و همونجور خواب آلود برگشتم و در کوپه رو دوباره باز کردم و کفش هام رو سريع زير تخت انداختم و دراز کشيدم و در رو بستم که يهو يه دستي شونم رو ماليد و گفت : عزيزم بچه رو کجا گذاشتي . تعجب کردم برگشتم ديدم دست زنه که روي شونم بود . اتفاقا لباس درست و حسابي هم نداشت . طفلک حسابي وحشت کرده بود من هم گيچ گيج شده بودم که اينجا چه خبره که شصتم خبر دار شد کوپه رو اشتباهي اومدم . زنه قيافه ي وحشت زده ي منو که ديده بود خندش گرفته بود . سريع پاشدم و در رو باز کردم دويدم برم بيرون اما از بس حول کرده بودم سرم به لبه در خورد و خوردم زمين . تو همين حين و دار که منگ و گيج بودم شوهر خانم با يه بچه 3 ساله پيداش شد ( بچه اش رو برده بود دستشويي ) . خلاصه در کوپه باز منم با زير پوش و اون شلوار ورزشي خانمش هم متعجب و در عين حال خندان . خستتون نکنم . 1 ساعتي طول کشيد تا آقا و ماموراي قطار رو راضي کنم که اشتباهي وارد اين کوپه شدم . از اون بدتر تا آخر مسافرت مضحکه بر و بچه ها بودم