يا رب تو اين جوان دلاور نگاه دار------------كز دود آه گوشه نشينان حذر نكرد
يا رب تو اين جوان دلاور نگاه دار------------كز دود آه گوشه نشينان حذر نكرد
درون سینه آهی هم ندارد
ستمکش دل، پریشان دل، گدا دل
به تاری گردنش را بسته زُلفت
فقیر و عاجز و بی دست و پا دل
با من مبند عهد كه، چون پيچ هاي باغ
هر جا رسيده، رشته ي پيوند بسته اي
ناموس عشق و رونق عشاق مي برند------------------منع جوان و سرزنش پير مي كنند
دوری منزل حجاب اتحاد ما نبود ---------- داشتیم از هم خبر در هر کجا بودیم ما
ماییم و موج سودا شب تا به روز تنها ---------- خواهی بیا ببخشا خواهی برو جفا کن
از تو مرا تا به کی بی سر و سامان شدن؟
در طلب وصل تو زار و پریشان شدن؟
هر نفسم خون دل ریزی و گویی: مگوی
واقعه ای مشکلست دیدن و نادان شدن
چه ره تو آمدستي كه چنين شكسته بالي .......... ز كدام قصه آيي كه جدا ز حس و حالي
بنشستمت كه آيي و كه با منت نشيني .......... نه به يك شب و يكي روز كه صد هزار سالي
وفا نکردی و کردم،جفا ندیدی و دیدم...................شکستی و نشکستم،بریدی و نبریدم
يك دست جام باده و يك دست زلف يار------------------رقصي چنين ميانه ميدانم آرزوست
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)