راى پير تو به من بخت جوان مى بخشد
آنچه دل مى طلبد لطف تو آن مى بخشد
اى مهين مادرم اى خاك رهت افسر من
سايه لطف تو كوتاه مباد از سر من
آنچه دارم همه از دولت پاينده تست
ديده ام نورور از چهره تابنده تست
راى پير تو به من بخت جوان مى بخشد
آنچه دل مى طلبد لطف تو آن مى بخشد
اى مهين مادرم اى خاك رهت افسر من
سايه لطف تو كوتاه مباد از سر من
آنچه دارم همه از دولت پاينده تست
ديده ام نورور از چهره تابنده تست
تاب بنفشه ميدهيد طره مشك ساي تو
پرده ي غنچه مي دريد خنده ي دل گشاي تو
و آن كه بيناست درو از پي امن
راه در بسته چو جرر اصمست
از عم و خال شرف مر همه را
پشت دل بر شبه نقش غمست
خودمم نفهمیدم
باور کن
تو كافر دل نمي بندي نقاب زلف و مي ترسم
كه محرابم بگرداند خم آن دلستان ابرو
گرچه مرغ زيرك بود حافظ در هواداري
به تير غمزه صيدش كرد چشم آن كمان ابرو
و شما را به خدایتان سوگند دین را بدون عقل خویشتن نپذیرید!!
سخنم را زود رد نکنید! کمی تامل کنید!
دین ما را به هدف خواهد رساند
ولی با پرسشی تمام پوسته ی دین خراب خواهد شد!
Last edited by magmagf; 18-05-2007 at 11:23.
ديدي دلا كه آخر پيري و زهد وعلم
با من چه كرد ديده معشوقه باز من
مي ترسم از خرابي ايمان كه ميبريد
محراب ابروي تو حضور نماز من
خيلي جالب!!!!!!!و شما را به خدایتان سوگند دین را بدون عقل خویشتن نپذیرید!!
سخنم را زود رد نکنید! کمی تامل کنید!
دین ما را به هدف خواهد رساند
ولی با پرسشی تمام پوسته ی دین خراب خواهد شد!
دلي كنار پنجره نشسته زار مي زند
و خواب ديده ام شبي مرا كنار مي زند
غروب ها كه مي شود خيال چشمهاي تو
تو را دوباره در دل شكسته جار مي زند
يكي نگاه مي كند يكي گناه مي كند
يكي سكوت مي كند يكي هوار مي زند
و عشق درد مشترك ميان ماست با همه
كسي كه شعر گفته يا كسي كه تار مي زند
هم اکنون 4 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 4 مهمان)