تو که توی همیشگی نیستی
دیگه عاشق زندگی نیستی
تو که میدونی
تنها میمونی...
تو که توی همیشگی نیستی
دیگه عاشق زندگی نیستی
تو که میدونی
تنها میمونی...
یکی را حکایت کنند از ملوک..............که بیماری رشته کردش چو دوک
چنانش درانداخت ضعف جسد..............که میبرد بر زیردستان حسد
که شاه ارچه بر عرصه نام آور است............چو ضعف آمد از بیدقی کمتر است
تا غزل هست دل غمزده ات مال من است
من به دنبال تو چشم تو به دنبال من است
"آی تو تو که فريب من و چشمان منی
تو که گندم تو که حوا تو که شيطان منی
تو که ويران من بی خبر از خود شده ای
تو که ديوانه ی ديوانه تر از خود شده ای"
در نگاه تو که پيوند زد اندوه مرا
چه کسی گل شد و لبخند زد اندوه مرا
الا تا بغفلت نخفتی که نوم..............حرامست بر چشم سالار قوم
غم زیر دستان بخور زینهار...............بترس از زبر دستی روزگار
نصیحت که خالی بود از غرض.............چو داروی تلخ است دفع مرض
ضایع مکن این دم ار دلت شیدا نیست
کین باقی عمر را بها پیدا نیست
تو دشمن تری کآوری بر دهان..............که دشمن چنین گفت اندر نهان
سخن چین کند تازه جنگ قدیم..............بخشم آورد نیکمرد سلیم
مي آيي
با خواهش اين و آن
در پوشش آرزوهاي گران
مي روي
با هزار آرزوي گران
براي خود
نه براي ديگران
نترسد آنکه بر افتادگان ببخشاید..............که گر ز پای درآید کسش نگیرد دست
هر آنکه تخم بدی کاشت و چشم نیکی داشت..................دماغ بیهده پخت و خیال باطل بست
ز گوش پنبه برون آر و داد خلق بده...............و گر تو می ندهی داد، روز دادی هست
تو اومدی دلم رو از راهی که داشت به در کنی
بعدش بذاری بری و بدون اون سفر کنی
من دیوونه رو بگو ، منتظر توأم هنوز
حقمه که بهم بگن بازم بشین بازم بسوز
شب به خیر یا نمی دونم صبح به خیر
در هر حال فعلا![]()
زن بد در سرای مرد نکو...........هم در این عالمست دوزخ او
زینهار از قرین بد زنهار.............و قنا ربنا عذاب النار
_______________
مال شما هم بخیر. اگرچه الان دیگه باید خواب باشی![]()
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)