آنچه قلعه نويي و قطبي كردند ؛ ژنرال « غيره منتظره » تر از امپراتور
* جواد رستم زاده
نوشته خوب، موسيقي خوب، فيلم خوب و فوتبال خوب، زماني ماندگار مي شود كه در متن و بطنش، صحنه ها و لحظه هاي «دور از
ذهن» ثبت شده باشد، نه اينكه وسط يك فيلم يا موسيقي يا فوتبال، چيز عجيب و غريبي ببينيم كه قبلاً نديده بوديم. نه، «دور از ذهن» بودن يك محصول فكري، به مفهوم توجه به ريزه كاريهايي است كه از فكر اول فاصله دارد. اينكه امير قلعه نويي آرش برهاني را در فضاي بين سپهر حيدري و محمد قرار مي دهد، يكي از همين ريزه كاريهاي جذاب و بكر است كه سرمربي استقلال را ستاره نيمه اول دربي مي كند.
قلعه نويي آن قدر روي كار درستش اصرار مي كند كه از همان راه به گل مي رسد. يك ايراني كلاسيك كه تمايل شديد و ناخودآگاه به «غريزه»اش دارد. پس قلعه نويي و تك تك بازيكنان استقلال، به محض رسيدن به گل،«بي ايده» مي شوند و غريزي دفاع مي كنند. همان كاري كه پرسپوليسي ها انجام مي دهند: «تهاجم غريزي».
افشين قطبي اگر دي كارموي «بي خاصيت» را به زمين نمي فرستاد و ايده خوبش را در افزايش فشار به قلب دفاع استقلال، با نيكبخت عملي مي كرد؛ هم مي توانست زودتر به گل مساوي برسد و هم گرفتن سه امتياز «شدني» بود.
فرض كنيد قطبي در دقيقه 55 به جاي تعويض دي كارمو كه خيلي به «ماته» پهلو مي زند، نيكبخت را به خط حمله مي برد و پتروويچ را جانشين شيري مي كرد تا از مركز زمين و سمت چپ فشار روي دفاع استقلال را افزايش دهد. تعويضهاي دوم و سوم قطبي هر دو شاخصه تعويض خوب و درست را داشت.يعني هم «ايده» كار خوب بود و هم بازيكنان خروجي و ورودي. اين دو تعويض نبايد ما را جوگير كند. با «بدبينيِ واقع بينانه» اگر نيمه دوم را بازبيني كنيم، دوباره به اين نتيجه مي رسيم كه تعويض دي كارمو زور پرسپوليس را در محوطه جريمه استقلال به حداقل رسانده بود و تيمي كه نياز فوري به گل داشت، با يك مهره «غير مؤثر» در خط حمله بازي مي كرد. شايد نيكبخت هم پس از تعويضش به همين خطاي بزرگ قطبي اعتراض داشت؛ خطايي كه با دو تعويض خوب بعدي، غلظت نادرستي اش كم شد، اما يك ذهن ريزبين، از اين خطا نمي گذرد چه اينكه استقلال را مي شد شكست داد.
افشين قطبي تحت تأثير چندين سال كار كردن با گاس هيدينگ تمايل شديد به طراحي حملات از كناره ها دارد. هيدينگ با كره جنوبي، استراليا و روسيه بيشتر گلهايش را از كانالهاي كناري طراحي مي كرد، اما قطبي در اجراي ايده اي هيدينگي خودش، تنها با كليات كلنجار مي رود. طرح اين موضوع اما براي اين است كه از قطبي بپرسيم: وقتي كريمي يك تنه سازمان دفاعي استقلال را به هم ريخته و عمق دفاع را شكافته، چرا بايد براي جبران گل، فقط توپ از چپ و راست روي دروازه ريخته شود؟ پرسپوليس از اين راه به گل رسيد و انتقاد از «برنامه اي كه نتيجه داده»، هميشه سخت است. ما اما روي موضع انتقاديمان مي مانيم.
فكر قلعه نويي براي پيروزي در دربي جذاب تر و دور از ذهن تر از افشين قطبي بود. قطبي با تعويضهاي دوم و سوم، خوش سليقگي فرمي و انعطاف فكري اش را نشان داد. تعويضهاي پرسپوليس پست نوري و باقري و علي كريمي را تغيير داد تا انعطاف قطبي به چشم بيايد، اما محل انتقاد، خراب شدن كريمي است؛ ستاره اي كه با استراتژي هجومي قطبي گل هم زد، اما اگر مثل نيمه اول از او بازي گرفته مي شد و قطبي وسط زمين را از بازي تيمش حذف نمي كرد؛ مي توانست پرسپوليس را به سه امتياز برساند. ما فوتبالي ديديم كه چند روز و چند شماره مي شود درباره اش حرف زد.
قلعه نويي با استراتژي هجومي ساده و مؤثرش، ستاره برنامه هجومي شد و با عقب نگه داشتن خط دفاعي كه در صحنه گل پرسپوليس، دو نفرشان روي خط دروازه بودند، آن قدر زمين را براي حريف بزرگ كرد كه اوج خطاي يك مربي را در فوتبال مدرن نشان مي دهد.
قطبي هم در طراحي حملات ضعيف بود، روي تعويض اول يك افتضاح بزرگ در كارنامه اش ثبت كرد و با دو تعويض ديگر خود را از متهم اصلي شكست، به يك جنگجوي موفق تبديل كرد.
بهتر است بدون تعارف اين را بنويسيم كه پرسپوليس پس از تعويض دي كارمو، 10 نفره بازي مي كرد و 10 نفره به گل مساوي رسيد. ما بدون رودربايستي به انتخاب دي كارمو مشكوكيم و حق داريم از قطبي بپرسيم:«چرا»؟