مهم نیست هوا
گرم باشد یا سرد
من بـــهـــــــــــــــانه می گیرم و
تــــــــــــــو
دهانـــــم را ،
با یک بـــــــــــــوســــــــه ببند
مهم نیست هوا
گرم باشد یا سرد
من بـــهـــــــــــــــانه می گیرم و
تــــــــــــــو
دهانـــــم را ،
با یک بـــــــــــــوســــــــه ببند
ســرمـ را کـه تکیـه می د ـهـم
بـه سینـه ی ِ مـردانـه اَت
همـه ی ِ کوه ـهـا کــم می آورنـ َد
اَمنــ ِ آغـوشـ ِ توستــ کـه
بهـانـه ایی می شــوَد
بـرای ِ ـهـزار بـاره پیــدا شـدن در حریمـ َت ...
ناگهان
حس با تو بودن
دستانت را لمس کردن
در وجودم فراگیر شد
تحمل این همه شعرهای ناگفته
حوصله ای عظیم می خواهد
اینجا بی تو هوا نیست که زنده بمانم
هوای با تو بودن لازم است
برای زندگی
برای من ...
باران که می بارد
گــُــر میگیرد این عشق
در سینه ام !
گفته بودم اگه دلت گرفتستيا شايدم دلت باهات نيومد . . .
کنج دلم جا واسه ی دلت هست . . .
شايد دلت خواست و پاهات نيومد
هرچی که بود بذار که گفته باشم
هرجا که هست دلت منم باهاشم . . .
تو را می شـود
گوشه ایی از
تمام ِ خنده های ِ
پر از شیطنت ِ کودکانه
پیــدا کرد !
تـو را می شود همـه جـا
در جیب گذاشت
و هی
هـی
عاشقت شـُـد
تــو را می شــود
مقصر ِ تمـام ِ آغـاز های ِ
یک تخت دانست
تـو را می شود
همیشـه با خود بـُـرد ...
تا عریض ترین رویاهای ِ یک نـَــم !!!
تو را بــایـد
دوست داشت ...
تو بی رحمـــانــه ، دوست داشتنی هستی ...
به وسعت سالها
پر از نگفتن است
آیینه ی چشمانم;
نه نور می بیند و
نه روزنه ای دور
که یعقوبی شد و
انتظار، بی پایان
نفسم را طوری تنظیم می*کنم
که وقت بازدم تو ..
دم من باشد!!
صدایم کن
دلم برایِ هم آغوشیِ صمیمیِ تنها یمان
برایِ نوازش
برایِ صدا کردنهایِ تو
برایِ حرفهایِ خوب
تنگ شده
صدایم کن!
من دلم برایِ دوست داشتنهایِ بی انتها
برایِ شبهای تا صبح ... بدونِ خواب
برایِ خودم
برای خودت
پنجرهها و مهتاب
تنگ شده
صدایم کن !!
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)