من خاطرت را میخواستم، نه خاطره ات را ...
دلتــــنگـــی یعنــــی...
روبــه روی دریــا باشـــی و..
خاطـــره ی یـــک خیابان...
خفـــه ات کنـــــد...!!!
آزارم می دهی . . .
به عَمد . . .
اما من آنقدر خسته ام . . .
آنقدر شکسته ام که هیچ نمی گویم .
نه گله ای . . .
نه شکوه ای . . .
حتی دیگر رنجیدن هم از یادم رفته است .
دیگر چیزی برای دلبستن نمانده است . . . !
انتظار بی مفهوم است . . . !
نه کینه ای . . .
نه بغضی . . .
نه فریادی . . .
فقط صدای نم نم باران ….
این منم که به وسعت دل زمین می گریم
![]()
بـا تـوام حـوا..
تــو مـــگر سیــب را پـوسـت کنـده خـورده بـودی
کـه دنیـا اینـــگونـه پـوسـت مـا را مـی کنـد......؟؟؟
قدش به عشق نمیرسید...
غرورم را زیر پایش گذاشتم
باز هم نرسید...
به سلامتی کسی که تو خیالمونه ولی بی خیالمونه
.
.
.
.
![]()
آغوش بعضی ها ...
علم را زیر سوال می برد!!!
آنقدر آرامت می کند که
هیچ
مسکنی
... جایش
را
نمی گیرد ...
ziziادامه ...
سقف آرزوهای ما ،
کف آرزوهای دیگری ست ...
دنیا به طور ناجوانمردانه ای ،
آپارتمان است ... !
حقیقت دارد
کافیست چمدان هایت را ببندی
تا حاضر شوند همه برای از یاد بردنت...
نمیدونم این قصه تا کی ادامه داره ؟
هر شب به یاد چشمات
به یاد نگاهات
به یاد عشق پاکی که بهت داشتم
باید شعر بنویسم و غلط هامو با اشکام پاک کنم
نمیدونم چیکار باید میکردم که نکردم؟!!
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)