دیشب بهسیل اشک ره خواب میزدم
نقشی بهیاد خطّ تو بر آب میزدم
دیشب بهسیل اشک ره خواب میزدم
نقشی بهیاد خطّ تو بر آب میزدم
من از ان حسن روز افزون که یوسف داشت فهمیدم
که عشق از پرده عصمت برون ارد زلیخا را///
آن کیست کز روی کرم با ما وفاداری کند
بر جای بدکاری چو من یک دم نکوکاری کند
دامن کشان همی شد در شرب زر کشیده
صد ماه روز رشکش حبیب قصب دریده
.
هر که را خوابگه اخر مشتی خاک است
گو چه حاجت که به افلاک کشی ایوان را///
اهل نظر دو عالم در یک نظر ببازن
عشق است و داو اول بر نقد جان توان زد
در کوی نیک نامی ما را گذر ندادند
گر تو نمیپسندی تغییر کن قضا را///
اگر دشنام فرمایی و گر نفرین دعا گویم
جواب تلخ میزیبد لب لعل شکرخا را
الا ای یوسف مصری که کردت سلطنت مغرور
پدر را بازپرس اخر کجا شد مهر فرزندی
.
یوسف عزیزم رفت ای برادران رحمی
کز غمش عجب دیدم حال پیر کنعانی
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)