تبلیغات :
خرید لپ تاپ استوک
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 83 از 640 اولاول ... 337379808182838485868793133183583 ... آخرآخر
نمايش نتايج 821 به 830 از 6393

نام تاپيک: اشعار سکوت، تنهایی و مرگ

  1. #821
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    ما سفر داریم تا سفر

    می شود بار و بندیل بست و

    سوت زنان رفت

    می شود بی چمدان

    لب دوخته

    حتی بی اشک و بی در آغوش کشیدن کسی رفت و

    برنگشت!

  2. این کاربر از magmagf بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  3. #822
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    دردهای من
    جامه نیستند
    تا زتن درآورم
    "چامه و چکامه" نیستند
    تا به "رشته ی سخن" درآورم
    نعره نیستند
    تا ز "نای جان" برآورم

    دردهای من نگفتنی
    دردهای من نهفتنی است.

    دردهای من
    گرچه مثل دردهای مردم زمانه نیست
    درد مردم زمانه است
    مردمی که چین پوستینشان
    مردمی که رنگ روی آستینشان
    مردمی که نام هایشان
    جلد کهنه شناسنامه هایشان
    درد می کند
    ولی من تمام استخوان بودنم
    لحظه های ساده ی سرودنم
    درد می کند
    انحنای روح من
    شاانه های خسته ی غرور من
    تکیه گاه بی پناهی دلم شکسته است
    کتف گریه های بی بهانه ام
    بازوان حس شاعرانه ام
    زخم خورده است

    درد های پوستی کجا؟
    درد دوستی کجا؟


    این سماجت عجیب
    پافشاری شگفت دردهاست
    دردهای آشنا
    دردهای بومی غریب
    دردهای خانگی
    دردهای کهنه ی لجوح

    اولین قلم
    حرف حرف درد را
    در دلم نوشته است
    دست سرنوشت
    خون درد را
    با گِلم سرشته است
    پس چگونه سرنوشت ناگذیر خویش را رها کنم؟
    درد
    رنگ و بوی غنچه ی دل است
    پس چگونه من
    رنگ و بوی غنچه را ز برگ های تو به توی آن
    جدا کنم؟

    دفتر مرا دست درد می زند ورق
    شعر تازه ی مرا
    درد گفته است
    درد هم شنفته است
    پس در این میانه من
    از چه حرف می زنم؟
    درد، حرف نیست
    درد نام دیگر من است
    من چگونه خویش را صدا کنم؟

  4. #823
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    در میان آفتاب و دل
    مرز مشترک کجاست؟
    چشم های من
    میزبان نقشه هاست:

    نقشه ها و مرزهای رو به رو
    مرزهای درد، آرزو
    مرزهای مبهم خیال
    مرزهای ممکن و محال

    نقشه های فاصله
    مرزهای خاکی و غریب
    بین آفتاب و دل کشیده اند
    مرزهای شرقی دلم کجاست؟

    چشمان من
    میزبان نقشه هاست
    کوه ها
    روی نقشه سر به اوج می زنند
    رودها
    روی نقشه موج می زنند
    مرزهای بین آفتاب و دل
    ناگهان خراب می شوند

  5. #824
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    چشم های من
    این جزیره ها که در تصرف غم است
    این جزیره ها که از چهارسو محاصره است
    در هوای گریه های نم نم است
    گرچه های گریه های گاه گاه من
    آب می دهد درخت درد را
    برق آه بی گناه من
    ذوب می کند
    سد صخره های سخت درد را
    فکر می کنم
    عاقبت هجوم ناگهان عشق
    فتح می کند
    پایتخت درد را

  6. #825
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jan 2008
    پست ها
    34

    پيش فرض

    بمیرید بمیرید در این عشق بمیرید - در این عشق چو مردید همه روح پذیرید
    بمیرید بمیرید و زین مرگ مترسید - کز این خاک برآیید سماوات بگیرید
    بمیرید بمیرید و زین نفس ببرید - که این نفس چو بندست و شما همچو اسیرید
    یکی تیشه بگیرید پی حفره ی زندان - چو زندان بشکستید همه شاه و امیرید
    بمیرید بمیرید به پیش شه زیبا - بر شاه چو مردید همه شاه و شهیرید
    بمیرید بمیرید و زین ابر برآیید - چو زین ابر برآیید همه بدر منیرید
    خموشید خموشید خموشی دم مرگ است - هم از زندگیست اینک ز خاموش نفیرید

  7. #826
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    زندانِ مرا ــ بي‌سرود و صدا مانده ــ
    بازتواني‌شناخت؟



    ما در ظلمتيم
    بدان خاطر که کسي به عشق ِ ما نسوخت،

    ما تنهائيم
    چرا که هرگز کسي ما را به جانب ِ خود نخواند،

    ما خاموشيم
    زيرا که ديگر هيچ‌گاه به سويِ شما بازنخواهيم آمد،
    وگردن‌افراخته
    بدان جهت که به هيچ چيز اعتماد نکرديم، بي ‌آن ‌که بي‌اعتمادي
    رادوست داشته باشيم.



    کنار ِ حوض ِ شکسته درختي بي‌بهار از نيرويِ عصاره‌يِ مدفونِ
    خويش مي‌پوسد.
    و ناپاکي آرام‌آرام رخساره‌ها را از تابش
    بازمي‌دارد.

    عشق‌هايِ معصوم، بيکار و بي‌انگيزه‌اند.
    دوست‌داشتن
    از سفرهايِ دراز، تهي‌دست بازمي‌گردد.

    زير ِ سرتاق‌هاي ِ ويران‌سرايِ مشترک، زنانِ نفرت‌انگيز، در حجابِ
    سياهِ بي‌پرده‌گي‌ ِ خويش
    به غم‌نامه‌ي ِ مرگ ِ پيام‌آورانِ خدائي
    جلاد و جبرکار گوش مي‌دهند
    و بر ناکامي‌ ِ گندابِ طعمه‌جويِ خويش اشک مي‌ريزند.

    خدايِ مهربانِ بي‌برده‌يِ من جبرکار و خوف‌انگيز نيست،
    من و او به مرزهايِ انزوائي بي‌اميد رانده شده‌ايم.
    اي هم‌سرنوشتِ زميني‌ ِ شيطانِ آسمان!
    تنهائي‌ ِ تو و ابديتِ بي‌گناهي،
    بر خاکِ خدا، گياه ِ نورُسته‌ اي نيست.



    هرگز چشمي آرزومند به سرگشته‌گي‌تان نخواهد گريست،
    در اين آسمانِ محصور
    ستاره‌ئي جلوه نخواهد کرد
    و خدايانِ بيگانه
    شما را هرگز به پناهِ خود پذيرهنخواهند آمد.
    چرا که قلب‌ها ديگر جز فريبي آشکاره نيست;
    و در پناه‌گاهِ آخرين،
    اژدها بيضه نهاده است.

    چون قايق ِ بي‌سرنشين،
    در شبِ ابري،
    درياهايِ تاريک را به جانبِ
    غرقابِ آخرين طي کنيم.

    اميدِ درودي نيست...
    اميدِ نوازشي نيست...
    Last edited by دل تنگم; 18-03-2008 at 01:53.

  8. #827
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    از نگفته‌ها، از نسروده‌ها پُرَم;
    از انديشه‌هاي ِ ناشناخته و
    اشعاري که بدان‌ها نينديشيده‌ام.


    عقده‌يِ اشکِ من دردِ پُري،
    دردِ سرشاري‌ست.
    و باقي‌ِ ناگفته‌ها
    سکوت نيست، ناله‌ئي‌ست.


    اکنون زمانِ گريستن است،
    اگر تنها بتوان گريست،
    يا به رازداريِ دامانِ تو اعتمادي اگر بتوان داشت،
    يا دستِ کم به درها
    ــ که در آنان احتمالِ گشودني هست به رویِ نابه‌کاران.

    با اين ‌همه به زندانِ من بيا
    که تنها دريچه‌اش به حياطِ ديوانه‌خانه
    مي‌گشايد.


    اما چه‌گونه، به‌راستي چه‌گونه

  9. #828
    پروفشنال god_girl's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2008
    پست ها
    548

    پيش فرض

    لحظه اي تنها، اطاقی ساکت و خاموش
    دو قطره اشک بروی گونه های عاشقی مرده

    در آغوش سکوت و ماتم و اندوه
    برقص ای شعله ی تنها در آغوش سکوت و غم
    اگر چه نيست گل و پروانه امّا هست
    سينه اي لبريز از ماتم

  10. #829
    پروفشنال god_girl's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2008
    پست ها
    548

    پيش فرض

    تمام خاطراتم ، اشکهای چشمهای منه
    دیگه باید خواب ببینم ، دستات توی دستهای منه

    اما بدون با عکسهای تو ، این روزها رو سر میکنم
    خیلی بدی کردی به من ، محاله من رهات کنم

    کدوم گلایم رو بگم ، یه علامه از تو دلخورم
    فکر هیچیم نکن ، غصه هات رو من میخورم

    بازم خدا دلو من یه غم نشونه کرد
    تو هم برو مثل همه ، تنهام بزار و برنگرد


    اما من هنوز چشم به در ، نیستی ، بی تو من در به در
    نیستی که ببینی به تو تنهام ، تو دست گرمت ، تو اوج سرما

    فکر نمیکردم روز جدایی
    به دیدار منه تنها نیایی

    ساده عشقم رو به تو فروخت
    وقتی دیدمت بدجوری سوختم

    دستم تو دستات ، نگام میکردی
    کاشکی میرفتی ، حیا نکردی !


    خیلی دلم گرفت ازت ،دیگه سراغم رو نگیر
    فقط یه عکس ازت دارم ، اونم بیا بگیر


    یه روز میفهمی قدرمو ، اما نمیدونی کجا
    بمیرم واسه غربتم ، محاله اینورا بیای

    یادت میاد حرفهای منو ، حرفهای تو ، اشکهای منو
    آخه من برای تو چی کار نکردم ، زجرم میدادی دعات میکردم

    چشات همش غصه هات رو خوردن ، تو تب میکردی برات میمردم
    یادت میاد من همونی هستم که شبا تا صبح بیدار میموندم


    من که دیگه دارم میرم ، نگی رفت و حرفی نزد
    خدا نگه دارت باشه ، گرچه دلم رنجید ازت

  11. #830
    پروفشنال god_girl's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2008
    پست ها
    548

    پيش فرض

    عشقها افسانه شد ویران شوی ای زندگی
    خون، می پیمانه شد ویران شوی ای زندگی
    در دیار آرزو ما هم مکانی داشتیم
    وانهمه ویرانه شد ویران شوی ای زندگی
    هر که را همدم گزیدم تا که دردم بشنود
    ازغمم بیگانه شد ویران شوی ای زندگی
    هر که را امید بستم تا بفهمد درد من
    می کش میخانه شد ویران شوی ای زندگی
    هستی ام تاریک تاریک است و غم از حد به بیش
    دل ز غم دیوانه شد ویران شوی ای زندگی
    سینه ام سوزان و قلبم شمع بش افروز غم
    هستی ام پروانه شد ویران شوی ای زندگی
    اخگر سوزان غمها همدم جاوید من
    سینه ام غمخانه شد ویران شوی ای زندگی
    واصفا ایمد پوچ زندگی از دل برفت
    وادیم کاشانه شد ویران شوی ای زندگی

    __________________

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •