افتاد مرا شبی گذاری
از بخت رمیده بر مزاری
در آن شب قیرگون نهادم
پا بر سر قبر گلعذاری
بر خاست ز قبر او صدائی
سوزنده صدای آشنائی
کای زنده پر غرور سر مست
امشب تو به مرده ای نظر کن
گر حال دل شکسته دانی
شادان دل این شکسته پر کن
زین فاجعه ای که میدهم شرح
برخیز و جهانیان خبر کن
من در همه عمر خود سراسر
بشنیده ام این سخن مکرر
"گویند مرا چو زاد مادر
پستان بدهن گرفتن آموخت"
*******
چون در دل شب به رسم موعود
از شوی خود استمالتی داشت
وز گریه من در آن دل شب
ناچار به دل ملالتی داشت
وانگاه که من به خواب بودم
در بستر خویش حالتی داشت
تا از پی کامیابی خویش
خاموش کند شراره من
" شبها بر گاهواره من
بیدار نشست و خفتن آموخت"
*******
گویندکه مادران بلاشک
دارند ز دختران نشانی
شکر دهنان خوب صورت
زایند گل شکر دهانی
او نیز برای اینکه گوید
در عهد شباب و نوجوانی
جانبخش بسان دخترم بود
دندان و دهان و غبغب من
"لبخند نهاد بر لب من
بر غنچه گل شکفتن آموخت"
*******
هر دخت به پیش چشم مادر
آئینه نوجوانی اوست
لبخند دهان شکرینش
آیات شکر دهانی اوست
گر پیر شود غمی نباشد
چون دختر او نشانی اوست
چون خواست نمونه جوانی
آسان بتواند هر کجا برد
"دستم بگرفت و پا به پا برد
تا شیوه راه رفتن آموخت"
*******
این رسم قدیم مادران است
کز طفل بدل امید دارند
کانروز که از گذشت ایام
گیسوی سیه سپید دارند
از وی بخورند نان و آبی
حقا که دلی پلید دارند
چون دید به جرم بی زبانی
هرگز ندهند آب و نانم
" یک حرف و دو حرف بر زبانم
الفاذ نهاد و گفتن آموخت"
*******
این مادر پیر آخر کار
دانی که به دخت خود چه ها کرد؟
چون بیست رسید سال عمرم
بر من در رنج و غصه وا کرد
من دل به جوانکی نهادم
او نیز طمع به یار ما کرد
شد عاشق روی شوهر من
با موی سپید مادر من
*******
این مادر پیر واژگون بخت
چون مانع عشق خویش دیدم
یکشب که به ناز خفته بودم
ناگاه به خاک و خون کشیدم
در موسم نوجوانی ای دوست
ناکام به خاک و خون کشیدم
اکنون که به خاک خفته ام من
یک غنچه ناشکفته ام من
ای دوست به گلشن جوانی
آن طایر زار و بی پرم من
کز دست قضا و حکم تقدیر
قربانی"عشق مادرم " من
بشنو ز من این سخن تو ای دوست
گر مسلم و گر که کافرستم
"هر چند ز زندگان گسستم
من منکر عشق مادر هستم........"
شعر:احمد سروش
(البته من شنیدم شاعرش لاادری بوده (ناشناس) )
تایید نمیکنم که مال احمد سروش باشه یا کس دیگه.
____________
راستش این شعرو خیلی وقت پیش توی مجلسی شنیده بودم، سال 82 یا 83، روی نت نبود، جدیدا که سرچ کردم دیدم هست.
همونطور که مشخصه چندان از نظر اسلوب قوی نیست، در واقع شاعر معنا رو فدای قوانین نکرده، اما هنجار شکنی بسیار سنگینی داره.
گفتم شاید برای کسی جالب باشه ( گفته شده اشاره به حادثه ای واقعی داره).
سامی.