تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 83 از 638 اولاول ... 337379808182838485868793133183583 ... آخرآخر
نمايش نتايج 821 به 830 از 6373

نام تاپيک: شعر گمنام

  1. #821
    اگه نباشه جاش خالی می مونه M A R S H A L L's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2007
    محل سكونت
    [Sin City]
    پست ها
    506

    پيش فرض

    وقتي بازگردي
    جاي خالي خود را خواهي ديد....
    همه‌ي راه ها ادامه خواهند يافت
    در جهات گوناگون
    و تنها راه تو بسته خواهد بود!
    كلام سلام و آشنايي تو
    مبهوت و محزون
    ناآشنا به گوش خواهد رسيد
    شرمسار گام به اندرون مي‌نهي
    و چنان به اطراف مي نگري
    كه گويي به خانه اي فراموش شده، در خواب ديده.
    و انگشتانت لمس خواهند كرد
    جاي خالي‌ات را
    در كتاب‌ها و اشياء جا به جا شده
    و تو در خواهي يافت كه
    همه چيز دگرگون شده است.
    نه تنها در خانه‌ات كه در سراسر دنيا
    ساده و كاملا طبيعي
    پر خواهند كرد آنها
    جايي را كه تو اشغال مي كردي!

  2. #822
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    گاهي كه دلم
    به اندازهء تمام غروبها مي گيرد

    چشمهايم را فراموش مي كنم

    اما دريغ كه گريهء دستانم نيز مرا به تو نمي رساند

    من از تراكم سياه ابرها مي ترسم و هيچ كس

    مهربانتر از گنجشكهاي كوچك كوچه هاي كودكي ام نيست

    و كسي دلهره هاي بزرگ قلب كوچكم را نمي شناسد

    و يا كابوسهاي شبانه ام را نمي داند

    با اين همه ، نازنين ، اين تمام واقعه نيست

    از دل هر كوه كوره راهي مي گذرد

    و هر اقيانوس به ساحلي مي رسد

    و شبي نيست كه طلوع سپيده اي در پايانش نباشد

    از چهل فصل دست كم يكي كه بهار است

    من هنوز ترا دارم .

  3. #823
    حـــــرفـه ای Ar@m's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2006
    پست ها
    3,300

    پيش فرض

    جدایی همیشه سخت است
    همیشه طاقت فرساست
    همین است که بهتر است هرگز نگویی
    که می خواهی بروی و برنگردی
    بهتر است بگذاری همه خیال کنند
    که هرلحظه بازخواهی گشت
    حیرت انگیز است که افکار چه ها که می توانند بکنند!
    اعتراف کردنش احمقانه است اما:
    امید همیشه معجزه می کند
    حتی اگر بیهوده باشد!

  4. #824
    حـــــرفـه ای Ar@m's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2006
    پست ها
    3,300

    پيش فرض

    منتظرت نمی ایستم
    از ایستادن در سکو و انتظار آمدن قطار را کشیدن متنفرم
    همیشه دیر می آیم
    تا زمانی که قطار رسیده باشد
    تو پیاده شده باشی
    چشمانت میان جمعیت سرگردان دنبال من بگردد
    و زمانی که مایوس از نیامدنم به راه افتادی
    در میانه مسیر به هم بخوریم!
    و انگار نه انگار که منتظر همدیگر بوده ایم
    از دیدن هم تعجب بکنیم!!

  5. #825
    اگه نباشه جاش خالی می مونه leira's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2007
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    267

    پيش فرض

    منتظرت نمی ایستم
    از ایستادن در سکو و انتظار آمدن قطار را کشیدن متنفرم
    همیشه دیر می آیم
    تا زمانی که قطار رسیده باشد
    تو پیاده شده باشی
    چشمانت میان جمعیت سرگردان دنبال من بگردد
    و زمانی که مایوس از نیامدنم به راه افتادی
    در میانه مسیر به هم بخوریم!
    و انگار نه انگار که منتظر همدیگر بوده ایم
    از دیدن هم تعجب بکنیم!!
    فوق العاده است .

  6. #826
    حـــــرفـه ای karin's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2006
    محل سكونت
    Far away from here
    پست ها
    3,028

    پيش فرض

    منتظرت نمی ایستم
    از ایستادن در سکو و انتظار آمدن قطار را کشیدن متنفرم
    همیشه دیر می آیم
    تا زمانی که قطار رسیده باشد
    تو پیاده شده باشی
    چشمانت میان جمعیت سرگردان دنبال من بگردد
    و زمانی که مایوس از نیامدنم به راه افتادی
    در میانه مسیر به هم بخوریم!
    و انگار نه انگار که منتظر همدیگر بوده ایم
    از دیدن هم تعجب بکنیم!!

    منم این:

    +



    آخرش خنده ام گرفت! باحال بود ....
    مرسی

  7. #827
    حـــــرفـه ای Ar@m's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2006
    پست ها
    3,300

    پيش فرض

    خیلی مرسی!

    منم این:



    +



    آخرش خنده ام گرفت! باحال بود ....
    مرسی

    از دست تو!
    مرسی دوست جون جون!

  8. #828
    حـــــرفـه ای Ar@m's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2006
    پست ها
    3,300

    پيش فرض

    در دل من همه چیز غروب کرده است
    نگران نیستی؟
    در دل من جای خالی ها زیاد شده اند
    نمی ترسی؟
    در دل من تنهایی ها همه بی تو پر می شوند
    حسرت نمی خوری آیا؟
    در دل من خستگی ها به چشم حقارت تو را می نگرند
    پایانت را ستاره های ناپیدای درونم
    پیش بینی کرده اند
    سقوط کرده ای تو از آن تخت پادشاهی باشکوهت!
    من حتی دیگر غمگین هم نمی شوم بی تو
    فکرش را کرده بودی هرگز؟
    زندگی چه غیر قابل پیش بینی است!
    هر روز بیشتر باورم می شود
    که در آنچه بیشتر از همه به اسم حقیقت باورش داری
    بیش از همه چیز امکان اشتباه هست!
    Last edited by Ar@m; 13-04-2008 at 18:24.

  9. #829
    پروفشنال c0dest0rm's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2007
    پست ها
    697

    پيش فرض من منکر عشق مادر هستم.


    افتاد مرا شبی گذاری

    از بخت رمیده بر مزاری

    در آن شب قیرگون نهادم

    پا بر سر قبر گلعذاری

    بر خاست ز قبر او صدائی

    سوزنده صدای آشنائی

    کای زنده پر غرور سر مست

    امشب تو به مرده ای نظر کن

    گر حال دل شکسته دانی

    شادان دل این شکسته پر کن

    زین فاجعه ای که میدهم شرح

    برخیز و جهانیان خبر کن

    من در همه عمر خود سراسر

    بشنیده ام این سخن مکرر

    "گویند مرا چو زاد مادر

    پستان بدهن گرفتن آموخت"

    *******

    چون در دل شب به رسم موعود

    از شوی خود استمالتی داشت

    وز گریه من در آن دل شب

    ناچار به دل ملالتی داشت

    وانگاه که من به خواب بودم

    در بستر خویش حالتی داشت

    تا از پی کامیابی خویش

    خاموش کند شراره من

    " شبها بر گاهواره من

    بیدار نشست و خفتن آموخت"

    *******

    گویندکه مادران بلاشک

    دارند ز دختران نشانی

    شکر دهنان خوب صورت

    زایند گل شکر دهانی

    او نیز برای اینکه گوید

    در عهد شباب و نوجوانی

    جانبخش بسان دخترم بود

    دندان و دهان و غبغب من

    "لبخند نهاد بر لب من

    بر غنچه گل شکفتن آموخت"

    *******

    هر دخت به پیش چشم مادر

    آئینه نوجوانی اوست

    لبخند دهان شکرینش

    آیات شکر دهانی اوست

    گر پیر شود غمی نباشد

    چون دختر او نشانی اوست

    چون خواست نمونه جوانی

    آسان بتواند هر کجا برد

    "دستم بگرفت و پا به پا برد

    تا شیوه راه رفتن آموخت"

    *******

    این رسم قدیم مادران است

    کز طفل بدل امید دارند

    کانروز که از گذشت ایام

    گیسوی سیه سپید دارند

    از وی بخورند نان و آبی

    حقا که دلی پلید دارند

    چون دید به جرم بی زبانی

    هرگز ندهند آب و نانم

    " یک حرف و دو حرف بر زبانم

    الفاذ نهاد و گفتن آموخت"

    *******

    این مادر پیر آخر کار

    دانی که به دخت خود چه ها کرد؟

    چون بیست رسید سال عمرم

    بر من در رنج و غصه وا کرد

    من دل به جوانکی نهادم

    او نیز طمع به یار ما کرد

    شد عاشق روی شوهر من

    با موی سپید مادر من

    *******

    این مادر پیر واژگون بخت

    چون مانع عشق خویش دیدم

    یکشب که به ناز خفته بودم

    ناگاه به خاک و خون کشیدم

    در موسم نوجوانی ای دوست

    ناکام به خاک و خون کشیدم

    اکنون که به خاک خفته ام من

    یک غنچه ناشکفته ام من

    ای دوست به گلشن جوانی

    آن طایر زار و بی پرم من

    کز دست قضا و حکم تقدیر

    قربانی"عشق مادرم " من

    بشنو ز من این سخن تو ای دوست

    گر مسلم و گر که کافرستم

    "هر چند ز زندگان گسستم

    من منکر عشق مادر هستم........"

    شعر:احمد سروش
    (البته من شنیدم شاعرش لاادری بوده (ناشناس) )
    تایید نمیکنم که مال احمد سروش باشه یا کس دیگه.

    ____________
    راستش این شعرو خیلی وقت پیش توی مجلسی شنیده بودم، سال 82 یا 83، روی نت نبود، جدیدا که سرچ کردم دیدم هست.
    همونطور که مشخصه چندان از نظر اسلوب قوی نیست، در واقع شاعر معنا رو فدای قوانین نکرده، اما هنجار شکنی بسیار سنگینی داره.
    گفتم شاید برای کسی جالب باشه ( گفته شده اشاره به حادثه ای واقعی داره).
    سامی.

  10. #830
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    شاید! باید!

    به نظرم زندگی خوبی نداریم!

    همیشه باید هر آنچه را
    دیگران می خواهند بشنوند بگوییم!
    همیشه باید هر آنچه را
    دیگران در عرف خود می پذیرند انجام دهیم!
    ...
    زندگی خوبی نیست!
    سرشار از توقعات پنهان!
    حتما باید پس از شنیدن:
    " حالت چطوره؟"
    بگویی:" خوبم!"
    حتما باید در انتهای هر جمله"لبخند" بزنی!
    حتما باید
    با تمام گفتگو های روزمره - و گاه پوچ -
    همراهی کنی!
    آری حتما باید بت ساختگی ذهن اجتماع خویش بود
    تا در باورشان نشست و درنگاهشان گنجید!
    اگر در جوابِ: "حالت چطوره؟
    " بگویی: " خوب نیستم!"
    .. تو دیوانه ای غمگین هستی
    که ارزش همراهی و همکلامی را نداری!
    اگر "گریه" کنی!
    بدتر ...

    در این دنیا
    "خودت"
    خریدار نداری!
    ظاهرت باید در نهایت زیبایی باشد...
    هر روز مدتی را جلوی آینه سپری کنی...
    گاهی مارک و مدل لباست
    بسیار مهمتر از نفسی که می کشی باشد!...
    تا به "چشم" بیایی ...
    در دنیای ما کسی به "قلب" ما نمی نگرد!
    شاید شبی ساعت ۹
    " قلب" خویش را جلوی در بگذاریم!
    شاید!
    و یا باید؟!

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •