مگر دل من بت بود...؟که خدا تو را برای شکستن آن فرستاد...؟!
مگر دل من بت بود...؟که خدا تو را برای شکستن آن فرستاد...؟!
Last edited by Elahe Goddess; 21-10-2011 at 00:46.
ما عاشق هم بودیم حسی که یک عادت نیست
از من که گذشت اما این رسم رفاقت نیست
اینکه منو از قلبت بی واهمه میگیری
اینکه منو میبازی دنبال کسی میری
وقتی همه دنیات تنهایی و غربت بود
وقتی همه جا با تو احساس یک وحشت بود
کی با همه قلبش غصه شبهات رو باز کرد
کی حال تو رو فهمید با تو مدارا کرد
پس از همه دلگیرم
حالا که دلت رفته دستهایت رو نمیگیرم
ما هردو برای هم هر ثانیه کم بودیم
کی جز تو نمیدونه ما عاشق هم بودیم
ما عاشق هم بودیم حسی که یک عادت نیست
از من که گذشت اما این رسم رفاقت نیست
کـودکـی در مـن
بـه نمـاز آیـات مـی ایسـتد ...
وقـتـی کـه
یـاد تــو !
دلـم را ...
مـی لـرزانـد ... !!!
بدون ِ رمز ، بدون ِ راز
مرا هر روز می خوانی
مرور ِ قلب ِ پنهانی ...
غرور، زشت است ، می دانی .
بیا در من
بخوان من را
تــو!
همان شقایقِ معروفِ شعرِ خوبِ سهرابی!
تا تــــو هستی،زندگی باید کرد...
آنکه کارش بادلست ونیست او را دل منم
آنکه را دریا دلست وپای دل درگل منم
آنکه مقصود دل درویش باشد.آن تویی
آنکه دایم درهوای توست جان ودل منم
مثل باران های بی اجازه
وقت و بی وقت
در هوایم پراکنده ای
و من بی هوا
ناگهان خیسم از تو !
نگاه کن ...
و بگذار در امنیت آرام پلک هایت !!
دمی قرار بگیرم..
تا قــــــــــــــرار بگیرم..
دستهایم را تا ابرها بالا برده ای
و ابرها را تا چشمهایم پایین
عشق را در کجای دلم .....
پنهان کرده ای که :
هیچ دستی به آن نمیرسد !
زيبا ترين بهانه تويي زنده ام اگر
مي ميرم و به دوريت عادت نمي کنم
معشوق مايي و منظور ديگران دگر
حاشا نکن ز من که حسادت نمي کنم
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)