سَــرَم را روی شانــه ات بگــــذار
تـا همــه بداننـــد
" همـــه چیــــز "
زیـــر سَـــر مَـن اســـت
.../.
سَــرَم را روی شانــه ات بگــــذار
تـا همــه بداننـــد
" همـــه چیــــز "
زیـــر سَـــر مَـن اســـت
.../.
وَقتَـــش رسیـــده استـــــ
گوشَتــــ را بهـ مَـن بدهـ ...
بزرگتـــرین / اعتــــــــراف / عاشقــانه امـــ :
هـــــی لَعنَتـــــــی ...
/ پُـــــــرنــور / تَـرین ستاره ی زندگـــــی امـــ هَستـــــی ...
بُگــــذار دیگـــر ستـــاره ها از / حســـــادَت / بمیرَنــد ...
شَـبــــــ از اینـــ / تاریــــکــــ / تَـــر نمی شَــوَد ...
چشمهات به تنهایی
شهرزادِ قصههای هزار و یکشب است
برایم لالایی نخوان دیگر!
هیچ گمان ندارم روزی همسفر باشیم ...
تورا شوق مقصد هست ...
و مرا شوق جاده ...
آرزویم
باتو بودن بود ...
اما
.
.
.
آرزو بهتر است آرزو بماند ...!
مگر نه اينكه خدا
ترا قسمت من كرد
مي خواهم براي تو
خودم را قسمت كنم
تكه تكه
ذره ذره
تا بيشتر نگاهت كنم
و بيشتر نگاهم كني
و بيشتر كه دلت تنگ شد
سهم خودت را ببري
مي خواهم آنقدر
خودم را قسمت كنم
تا همه بگويند
"خدا" من را قسمت تو كرد
سَرَش درد میکرد
دنبال من بود
میدانست
...
محتاج ِ درد ِ سَرَش هستم...
چه کرده ای " تو " با دلــــــــم ؟
که از تو پیش دیـگران گلایه هــــم که می کنم
شـــــعر حساب می شود . . .
![]()
دلم خسته شد از بی همزبانی مبادا طی شود فصل جوانی
برای تو ، برای تو بمانم برای من ، برای من بمانی
تو در میان این سطرها دراز کشیده ای !
سر انجام روزی به خواب خواهی رفت ...
روزی که سکوت در میان هر جا سکنی کند ...
و من نقطه ای را که آغاز تمام پایان هاست در آخر این سطرها خواهم گذاشت ...!
لبخند كه زد
توی چال گونه اش افتادم
پای منطقم شكست ..!
و من
عاشق شدم ...
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)