دير کرده ای
ساعت دلهره ام
ميزان است
دير کرده ای
ساعت دلهره ام
ميزان است
Last edited by Atefeh.N; 13-10-2011 at 10:56.
من ندانم با که گویم شرح درد
قصه ی رنگ پریده , خون سرد؟
هر که با من همره و پیمانه شد
عاقبت شیدا دل و دیوانه شد
دارند خودشان را میکُشند موجهــا
تنی به آب بزن
آرام شود دریـــا . . .
سنگی بگذار
بر کلمات من
چراغی روشن کن
دانستم
بی واژه تو را دوست دارم
4 فصل را گشتم
تکاندم،
لا به لای این همه
یک جفت انتظار
دست نخورده....قدیمی ....
هنوز این پا و آن پا میکند...
چه صدائيست که پيچيده دراين جنگل مرگ؟
چه کسي تيشه براين شاخه ي افتاده زمين، ميکوبد؟
اين تبر مال تو نيست؟ دستها آن تو نيست؟
تو چه محکم و چه کاري و چه باعشق وعلاقه
به من شاخه ي افتاده ي خشکيده تبر ميکوبي!
آي آرام بزن، مي شکند عمق سکوت!
واي آرام بزن تا نکنم آه تو را!
جمع کن هرچه شکستي دل من
هيزم خوبي شد، آتشي بردل من زن
که ببيني عشق هم ميسوزد...
خوب هم مي سوزد...
براـے مـــن/ ..
همـــــان حضــــور تـــو
در پشـــت واژه هــــــايــم
بـــــس .. / .
ساعت ها را عقب بردند
ما را جلو
نیمه های امشب،
دو بار دوست ات خواهم داشت... !
![]()
Last edited by part gah; 14-10-2011 at 10:56.
به دل نمیگیرم تمام این بی تفاوتیها را وقتی
دلم برای توست...
باران پاییز
به لطف پاییز
باران تابستان
به لطف بی گاهی اش
باران بهار
باران زمستـ...
اصلا باران!
اصولا خود باران
عاشقم می کرد
از سال ها پیش
که چه می دانستم عشق چیست
تا سال ها بعد
که عشق را چه به ما!
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)