دلم را زیر پایت فرش کردم
بلند بالا نگاهی زیر پا کن
دلم را زیر پایت فرش کردم
بلند بالا نگاهی زیر پا کن
نهال شوقم و ذوق بهار می خواهم
شمیم عطر و گل این دیار می خواهم
دل دهاتیم از بغض ابرها گریه
و لاله لاله همه کوهسار می خواهم
مرا صد بار هم از خود برانی دوستت دارم
به زندان خیانت هم کشانی دوستت دارم
مرا کشتی و مجرم نام کردی
گناه ناکرده ام اعدام کردی
تو بودی مست و مغرورجوانی
نسنجيدی و کار خام کردی
فرستادی بسوی غير مکتوب
نميدانم چها ارقام کردی
ميازار موري ................................
.................................خوش است
تا دم از شام سر زلف سياهت نزنند
با صبا گفت و شنيدم سحري نيست که نيست
خدافظ
تو کجايی و من ساده ی درويش کجا؟
تو کجايی و من بی خبر از خويش کجا؟
دل خزانسوز بهاری است بهاری است که نيست
روز و شب منتظر اسب و سواری است که نيست
در دلم اين عطش کيست خدا می داند
عاشقم دست خودم نيست خدا می داند
عاشق چشم تو هستيم و ز ما بی خبری
خوش به حالت که هنوز از همه جا بی خبری
یارب این شهر چه شهریست که صدیوسف دل******* به کلافی بفروشم وخریداری نیست
تا ز وصف رخ زیبای تو ما دم زده ایم
ورق گل خجل است از ورق دفتر ما
زود باشد که بیاید به سلامت یارم
ای خوش آن روز که آید به سلامت بـر ما
هر که گوید که کجا رفت خدا را حافظ
گو بزاری سفری کرد و برفت از بـر ما
آید آن روز که من هجرت از این خانه کنم
پر زده بر شاخ عدم لانه کنم
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)