موهاش دریا بود
دنیامو زیبا کرد
فهمید دیونم
موهاشو کوتاه کرد
موهاش دریا بود
دنیامو زیبا کرد
فهمید دیونم
موهاشو کوتاه کرد
- زیباترین ستایش نثار کسی که کاستی هایم را می داند و باز هم دوستم دارد...
وقتی که گرمای نگاه تو نیست
این می شود حال و روز من و زمستان،ـ
سرماخوردگی های پی در پی
تب و لرز های بی پایــــان !!!ـ
میگویند دلتنگ نباش!
خدای من....
انگار به آب میگویند خیس نباش...........
چه اشتباه بـزرگیست،
تلخـــــ کردن زندگیمان
برای کسی که در دوری ما
شیرین ترین لحظات زندگیش را سپری میکند!!
هر چقدر خاکی !
هر چقدر مغرور !
هر چقدر ساده !
هر چقدر باهوش!
هر چقدر جذاب !
هر چقدر زیبا !
هر چقدر زن !
هر چقدر مرد !
درست ...
اما گاهی برای فتح یک وجب از جغرافیای عشق باید به زانو بیفتی !!!
گاهی دلت بهانه هایی می گیرد که خودت انگشت به دهان می مانی...
گاهی دلتنگی هایی داری که فقط باید فریادشان بزنی اما سکوت می کنی ...
گاهی پشیمانی از کرده و ناکرده ات...
گاهی دلت نمی خواهد دیروز را به یاد بیاوری انگیزه ای برای فردا نداری و حال هم که...
گاهی فقط دلت میخواهد زانو هایت را تنگ در آغوش بگیری و گوشه ای گوشه ترین گوشه ای...! که می شناسی بنشینی و"فقط" نگاه کنی...
گاهی چقدر دلت برای یک خیال راحت تنگ می شود...
گاهی دلگیری...شاید از خودت.
✗لَبخـنــבْ ڪـِﮧ مے زنـمــْ
בَر בُنیـآے ڪـوבڪـآنـﮧ פֿـوבتآטּْ فڪـر مے ڪُـنیـב؛
בَرבے نیسـﭞْ ...
زَجرے نیسـﭞ ...
غَــمے نیسـﭞ ...
اَمــآ ...
بـآ هَـر لَبخـنــבْ روحَـمــْ زَخـمــْ بـَر مے בآرבْ ..
.
قـَﮧ قَـﮧ ڪـِﮧ مےْ زَنـمــْ בْلمــْ ضَجـﮧ مےْ زنـבْ ...
ایـטּْ آَسـﭞْ حڪآیـﭞ ِ ڪَسےْ ڪـﮧ
بـآ خَنـבه هآیشْ בُنیـآیےْ رآ مےْ خنـבانـב!ْ
زن نیستم ولی
این روزها
احساساتی زنانه پیدا کردم
گریه می کنم
اشک میریزم
جیغ می زنم
عروسکی به جایت به آغوش می کشم
به تو و هوای تو
بد جوری ویار پیدا کرده ام
میدانم گناه است
اما من عاشق این گناهم!
گناه هم آغوشی با تو...
خدایا بیخیال!!
ما میخواهیم با هم به جهنم تو بیاییم...
... که قسم به خودت
با عشق
جهنم تو هم بهشت می شود برای ما.
نگو بد شد كه رفتيم از بهشتشخدا حق داشت، ما آدم نبوديم
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)