خسته و تنها
نشسته در کناره یک دوست
که زبان نمیفهمد!(کتاب!!)
خسته و تنها
نشسته در کناره یک دوست
که زبان نمیفهمد!(کتاب!!)
درگیــــــــرم
در گیـــــــر ِ خودم
که گیـــــــــر تــــــــو مـــــــانده !
هر روز عمرم از ديروز بد تره
عمري كه هر نفس بي غم نمي گذره
دلگير و خسته ام، بي روح و ساكتم
نبضم نمي زنه، پلكم نمي پره
مي دونم، امشبم از خواب مي پرم
از گريه ، تا سحر خوابم نمي بره
اين زنده موندنه، بازنده موندنه
بي دوست،زندگي ! مرگ از تو بهتره
جاده تهی است
تـــو باز نخواهی گشت
و چشمم به راه تو نیست
ساقه نمی لرزد
آب از رفتن خسته است ، تـــو نیستی نوسان نیست
تـــو نیستی و تپیدن گردابی است
تـــو نیستی ،
غریو رودها گویا نیست و دره ها ناخواناست ...
آواره ام امشب
آواز یک چوپان عاشق
خلوتم را کشت
دارد به دندان می کشد گرگ درونم
زوزه هایش را
اورژانس يار را
خبر كنيد
كه حال بيمار
خراب است!
مجـــنون من چــه کنـــم ؟
نه اجازه کوبیدن بر کوه بیستون را دارم و نه اجازه سر به بیابان زدن
اول هر فصل دلم آه و واویلاست و آخر هر فصل دیگر نایی برای زجه زدن نیست .
سکوت است و سکوت است و سکوت .
چه جوری شد نمیدونم<<>>که عشق افتاده به جونم
خودت خونسردی اما من<<>>اینطوری که نمیتونم
دارم حس میکنم هر روز به تو وابسته تر میشم<<>>تو انگاری حواست نیست دارم دیوونه تر میشم
یه حالی دارم این روزا<<>>نه آرومم نه آشوبم
به حالم اعتباری نیست<<>>تو که خوبی منم خوبم
Last edited by Alex Fera; 12-01-2011 at 12:56. دليل: حالم عوض شد:دی
هر چیز که دل به آن گراید
گر جهد کنی بدستت آید![]()
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)