تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 82 از 934 اولاول ... 327278798081828384858692132182582 ... آخرآخر
نمايش نتايج 811 به 820 از 9340

نام تاپيک: اشعـار عاشقـانـه

  1. #811
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    تاری از طلای مویت را

    در دست من بگذار

    می خواهم وقتی به انتهای آسمان رفتم

    آن را به موهای بلندِ خورشید گره بزنم

    تا هر کس خورشید را نگاه کند

    خطوط پاک چهره ی تو را ببیند

    آن وقت همه خواهند دانست

    بانوی بهاری من که بوده است

    همین را می خواهم و

    دیگر هیچ ...

  2. این کاربر از magmagf بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  3. #812
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    ای کاش آهنگ محبت بودم
    و برایت آهنگ عشق را می سرودم

    ای کاش قطره اشک بودم
    از چشمهایت جاری می گشتم
    و در لبانت جان می گرفتم

    و در آخر گونه هایت جان می دادم
    ولی افسوس که نه آهنگ هستم و نه اشک....

    چشمهای پر مهرت,
    ولی هر چه هستم حقیرتم
    و تا آخرین قطره خون دوستت دارم

  4. #813
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    صدایت می زنم گوش بده قلبم صدایت می زند
    شب گرداگردم حصار کشیده است
    و من به تو نگاه می کنم
    از پنجره دلم به ستاره هایت نگاه می کنم
    چرا که هر ستاره افتابی است
    من افتاب را باور دارم
    من دریا را باور دارم
    چشم های تو سر چشمه دریاهاست

  5. #814
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    زندگي زيباست ، نه در رويا.
    بوسه زيباست
    نه براي هوس
    پرنده زيباست
    نه براي قفس
    دوست داشتن زيباست
    نه براي لمس كردن
    براي حس كردن
    آري دوست داشتن زيباست
    نه براي لمس كردن
    كاش واژه ی حقيقت
    آن قدر با لبها صميمي بود
    كه براي گفتنش
    نيازي به شهامت نبود

  6. این کاربر از دل تنگم بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  7. #815
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    شعر
    با باران مى آيد هميشه
    و صورتِ زيبايت
    با باران مى آيد هميشه
    و دل باختن شروع نمى شود
    مگر وقتى كه موسيقيِ باران شروع مى شود.

    وقتى كه سپتامبر از راه مى رسد، دلبركم
    از هر ابرى سراغ چشم هايت را مى گيرم
    انگار كه دل باختنم به تو
    بستگى دارد به وقتِ باران.

    ديدنى هايِ پاييز از جا مى كَنَدَم
    رنگ پريدگيِ زيبايَت مى ترسانَدَم
    و لبِ كبودِ شوق برانگيزت فريبَم مى دهد
    حلقه ى نقره اى در گوش ها دلَم را از جا مى كَنَد
    ژاكتِ كشميرى
    و چترِ زرد و سبز بر من چيره مى شوند
    روزنامه ى صبح
    مثلِ زنى پُرگو فريبَم مى دهد
    بويِ قهوه رويِ ورقى خشك
    دلَم را مى بَرَد
    چه بايد بكنم
    بين آتشِ برق در انگشتانم
    و گفته هايِ مسيح موعود؟

    در ابتدايِ پاييز
    حسِ غريبِ امنيت و خطر، سايه مى اندازد بر من
    مى ترسم كه نزديكَم شوى
    مى ترسم كه از من دور شوى
    بر فرهنگِ مَرمَر از ناخن هايم مى ترسم
    بر مينياتورهايِ صدفيِ شام از حواسَم مى ترسم
    مى ترسم موجِ قضا و قَدَر مرا با خودش ببَرَد

    آيا ماه سپتامبر است كه مى نويسَدَم؟
    يا باران است
    كه مرا مى نويسد؟
    جنونِ كمياب زمستان تويى
    بانوى من، كاش مى فهميدم
    بينِ جنون و باران چه رابطه اى هست.

    آى اى زنى كه دل به تو سپرده ام
    پا بر هر سنگى كه بگذارى، شعر منفجر مى شود
    آى اى زنى كه در رنگ پريدگى ات
    همه يِ غمِ درخت ها را دارى
    تبعيدگاه چقدر زيبا است وقتى با هم باشيم
    آى اى زنى كه تاريخَم را خلاصه مى كنى
    و تاريخِ باران را.




    نِزار قَبّانى

  8. #816
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    دیدمت چشم تو جا در چشم های من گرفت
    آتشی یک لحظه آ»د در دلم دامن گرفت

    آن قدر بی اختیار این اتفاق افتاد که
    این گناه تازه من را خدا گردن گرفت

    در دلم چیزی فرو می ریزد آیا عشق نیست ؟
    این که در اندام من امروز باریدن گرفت

    من که هستم ؟ او که نامش را نمی دانست و بعد
    رفت زیر سایه یک " مرد " و نام " زن " گرفت

    روزهای تیره و تاری که با خود داشتم
    با تو اکنون معنی آینده ای روشن گرفت

    زنده ام تا در تنم هرم نفس های تو هست
    مرگ می داند : فقط باید تو را از من گرفت .

  9. #817
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    نه گوشه نامه را بسوزان
    نه صفحه صفحه
    از عشق ات حکایت کن.

    فقط
    پاکت را که می بندی
    بگذار
    لبهایت را
    بیشتر لمس کند....

  10. 2 کاربر از magmagf بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  11. #818
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    به عاشقان ديگرت شبيه نيستم بانو

    اگر كسي به تو ابر بدهد

    من به تو باران خواهم داد

    اگر فانوس دريايي بدهد

    من به تو ماه خواهم داد

    اگر شاخه‌اي بدهد

    من به تو درختان را خواهم داد

    و اگر كسي به تو كشتي بدهد

    من به تو سفر خواهم داد.





    نزار قباني

  12. #819
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    بوسه‌اي بر سرت درماندگي‌ها را از ميان مي‌برد


    بر سرت بوسه مي‌زنم



    بوسه‌اي بر چشم‌هايت بي‌خوابي را دور مي‌كند


    بر چشمانت بوسه مي‌زنم



    بوسه‌اي بر لبانت ژرف‌ترين عطش‌ها را فرو مي‌نشاند


    بر لبانت بوسه مي‌زنم



    بوسه‌اي بر سرت خاطر را پاك مي‌كند


    بر سرت بوسه مي‌زنم






    مارينا تسوه‌توا

  13. #820
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    خداوندا ، خداوندا تو هم یکبار عاشق شو
    و بر گیر از لب میگون یاری بوس اشک آلود
    تو هم در انتظار دلبری با ترس و لرز و بیم
    سر آن کوچه یک ساعت بمان غمناک و اشک آلود
    که از درد من و راز درون من خبر گردی

    تو هم چون من به رسوایی میان ده سمر گردی
    وفا داری کن و جور و جفایش را تحمل کن
    چنان خو کن به او تا هستی تو جمله او گردد
    و بعد در آغوش رقیبی مست و بی پروا
    تماشا کن که تا بهتر بدانی حالت مارا
    خداوندا تو هرگز نامه معشوقه ای خواندی
    که بنویسد تویی دینم تویی جسمم تویی جانم

    ولی فردا همان فردا که آغاز جدایی هاست
    بگوید کن فراموشم نمیخواهم پشیمانم
    و تو مانند مرغ نیم بسمل پر زنی بر خاک
    و شعرت نامه ات ، آتش زند بر پیکر افلاک
    خداوندا ، تو یک شب تیشه مردانگی بردار
    و از ریشه بر افکن این درخت عشق و مستی را
    و خواهی دید با محو کلام دوستت دارم

    تو خواهی داد بر باد فنا بنیاد هستی را
    وز آن پس هر دلی را کردی از عشق بتی دلشاد
    به درس وفا هم در کنار عشق خواهی داد

  14. این کاربر از دل تنگم بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است

    a@s

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •